افتان و خیزان به سوی خوشبختی
توسط دانیل گیلبرت

افتان و خیزان به سوی خوشبختی
کتاب درباره چیست؟ افتان و خیزان به سوی خوشبختی، کتابی درباره شادی است. با بقیه کتابها جور در نمیآید، زیرا اساساً سعی میکند شما را متقاعد کند که در وهله اول حتی نمیدانید چه چیزی شما را خوشحال میکند، پس چرا در مورد آن استرس دارید؟
گیلبرت یک روانشناس مشهور دانشگاه هاروارد است که با انجام آزمایشهای متنوع نشان میدهد ذهن انسان چقدر ناقص و مغرضانه است. در این کتاب او بارها و بارها به شما نشان میدهد که ما به عنوان انسان، بهطور نادرست قضاوت میکنیم، از جمله اینکه چه چیزی در گذشته ما را خوشحال میکرده است، چه چیزی ما را در آینده خوشحال میکند، و حتی چه چیزی ما را در این لحظه خوشحال میکند.
در واقع، دههها تحقیق گیلبرت در مورد شادی همگی به یک واقعیت نگرانکننده اشاره دارد: شادی ارتباط چندانی با آنچه در زندگیمان برای ما اتفاق میافتد ندارد، و بیشتر به نحوه انتخاب ما برای دیدن چیزها مربوط میشود.
نظریه گیلبرت این است که هر یک از ما یک «سیستم ایمنی روانشناختی» داریم، اساساً یک مولد مزخرف که در آن ذهن ما تجربیات گذشته، پیشبینیهای آینده و موقعیتهای فعلیمان را به گونهای توضیح میدهد که همیشه سطح پایه شادی خفیفی را حفظ کنیم. زمانی که این «سیستم ایمنی» شکست میخورد ما دچار افسردگی طولانی مدت و/یا بحرانهای وجودی میشویم.
نقل قولهایی از کتاب
ما با خود آیندهمان طوری رفتار میکنیم که انگار بچههای ما هستند، بیشتر ساعات روزمان را صرف ساختن فرداهایی میکنیم که امیدواریم آنها را خوشحال کند… اما فرزندان ما اغلب ناسپاس هستند. ما زحمت میکشیم و عرق میکنیم تا به آنها چیزی را بدهیم که فکر میکنیم دوست دارند، و آنها شغل خود را رها میکنند، موهای خود را بلند میکنند، به سانفرانسیسکو میروند یا از آن میروند، و متعجب میشویم که چگونه میتوانستیم آنقدر احمق باشیم که فکر کنیم آنها کارهای ما را دوست دارند. ما نتوانستیم به افتخارات و پاداشهایی که برای رفاه آنها حیاتی میدانیم دست یابیم، و آنها در نهایت خدا را شکر میکنند که همه چیز طبق نقشه کوتهفکرانه و نادرست ما پیش نرفت.
زمانی که افراد تلاش میکنند، اقتصادها رشد میکنند، اما از آنجایی که افراد فقط برای خوشبختی خود تلاش میکنند، ضروری است که آنها به اشتباه باور کنند که تولید و مصرف مسیرهایی به سوی رفاه شخصی هستند.
درباره شجره نامه اخلاق
توسط فردریش نیچه

شجره نامه اخلاق
کتاب درباره چیست؟ نیچه با منطقی سرد و تند نوشت که در زیر نثر غم انگیز، لفاظیهای خشمآلود، کفر بیشرمانه و سبیلی به اندازه پای یک کودک کوچک پنهان شده بود. شجرهنامه اخلاق، شاید کوتاهترین و تأثیرگذارترین اثر او بود. او در سه مقاله در حدود 100 صفحه موارد زیر را بیان میکند:
در هر جمعیتی، شما گروهی از افراد را خواهید داشت که با استعداد/باهوشتر از حد متوسط هستند. بیایید آنها را قوی بنامیم. همچنین گروهی از افراد را خواهید داشت که استعداد/هوش کمتر از حد متوسط دارند. بیایید آنها را The Weak.2 بنامیم.
افراد قوی طبیعتاً بدون هیچ دلیل دیگری قدرت را در جامعه به دست خواهند آورد. از آنجایی که افراد قوی قدرت و نفوذ بیشتر خود را از طریق پیشی گرفتن از دیگران یا عملکرد بهتر به دست آوردند، آنها باورهای اخلاقیای را اتخاذ میکنند که موقعیت آنها را توجیه میکند: این ممکن است درست باشد، اینکه آنها مستحق موقعیت ممتاز خود هستند، اینکه آنها آنچه را که متعلق به خودشان است، به دست آوردهاند. نیچه این را “استاد اخلاق” مینامد.
از آنجایی که ضعیفان قدرت و نفوذ خود را با عدم پیشی گرفتن و عملکرد بهتر از دست دادند، به باورهای اخلاقی میرسند که موقعیت آنها را توجیه میکند: اینکه مردم مستحق کمک و خیریه هستند، اینکه باید داراییهای خود را به افراد کم بضاعت بخشید، که باید برای آن زندگی کنید. نیچه این را «اخلاق برده» مینامد.
اخلاق ارباب/برده در تمام تاریخ ثبت شده در هر جامعه نوعی تنش بوده است. بسیاری از درگیریهای سیاسی/اجتماعی از عوارض جانبی مبارزه بین اخلاق ارباب و برده است.
نیچه معتقد بود که ایدههای گناه، مجازات و «وجدان بد» همگی از نظر فرهنگی ساخته شده و توسط ضعیفان برای از بین بردن تسلط و قدرت قدرتمندان استفاده میشوند. او همچنین معتقد بود که اخلاق بردگی به اندازه اخلاق ارباب قادر به فساد و سرکوب جامعه است. او از مسیحیت به عنوان نمونه اصلی در این زمینه استفاده کرد. نیچه بر این باور بود که اخلاق بردگی بزرگترین ویژگیهای انسان را خفه میکند: خلاقیت، نوآوری، جاه طلبی و حتی خود خوشبختی. مهمتر از همه، هیچ استثنایی از این قاعده وجود ندارد: اینکه ایده برتری سیاسی همیشه خود را به ایده برتری روانی تبدیل میکند.
شما می توانید هفت رمان عاشقانه را اینجا بخوانید
ضد شکننده: چیزهایی که از بی نظمی به دست میآیند
توسط نسیم طالب

ضدشکننده
درباره چیست؟ طالب یک مشت ایده شگفت انگیز دارد. من در حال صحبت از ایدههای بالقوه متحول کننده زندگی و تأثیرگذار بر جهان هستم. این ایدهها را میتوان به خوبی در حدود 50 صفحه توضیح داد. 450 صفحه دیگر عمدتاً اوست که سعی میکند ثابت کند چقدر خونسرد و بافرهنگ است و در عین حال توضیح میدهد که چقدر باهوشتر از گروههای زیر است: دانشگاهیان، سیاستمداران، برندگان جایزه نوبل، تحلیلگران وال استریت، اقتصاددانان، روزنامه نگاران، آماردانان، مورخان، فوتبالیستها، معلمان، هر کسی در علوم اجتماعی و هر کسی که با او مخالف است.
غالباً تأثیرگذارترین رویدادهای تاریخ، طبق تعریف، کمترین تعداد را دارند. این رویدادها “قوی سیاه” نامیده میشوند. ما به عنوان انسان، ذاتاً در برابر توجه به تعداد رویدادهای تصادفی در زندگی خود و تأثیر این رویدادهای تصادفی بر ما مغرضانه هستیم. با توجه به مقیاس نمایی تکنولوژی، رویدادهای قو سیاه بیش از هر زمان دیگری رایج و تأثیرگذار میشوند. بنابراین، ما باید سیستمهایی (و خودمان) بسازیم تا «ضد شکننده» باشیم، یعنی زندگی و جوامع خود را به گونهای بسازیم که از رویدادهای بزرگ پیشبینینشده بهرهمند شویم.
نقل قولهایی از کتاب
ضد شکنندگی فراتر از انعطافپذیری یا استحکام است. انعطافپذیر در برابر شوکها مقاومت میکند و ثابت میماند. ضد شکننده بهتر میشود. کنایه از فرآیند کنترل فکر: هر چه انرژی بیشتری برای کنترل ایدههای خود و آنچه در مورد آن فکر میکنید صرف کنید، در نهایت ایدههای شما بیشتر شما را کنترل میکند.
سختی چیزی است که نابغه را بیدار میکند.
مؤمن واقعی
توسط اریک هافر

مومن واقعی
درباره چیست؟ بحث میکند که چرا مردم در برابر تعصب، بنیادگرایی یا ایدئولوژیهای افراطی تسلیم میشوند. این کتاب شاید دقیقترین و غیر مزخرفترین اثر فلسفی باشد که تا به حال خواندهام. قدرت جملات کوتاه هافر میتواند نفس شما را بند بیاورد.
نقل قولهایی از کتاب
1.بازی تاریخ را معمولاً بهترینها و بدترینها بالای سر اکثریت وسط بازی میکنند.
2.هر چه انسان در ادعای برتری برای خود کمتر موجه باشد، آمادگی بیشتری برای ادعای برتری برای ملت، دین، نژاد یا آرمان مقدس خود دارد.
3.آزادی حداقل به همان اندازه که ناامیدی را کاهش میدهد، تشدید میکند. آزادی انتخاب تقصیر شکست را بر دوش خود فرد میگذارد. و از آنجایی که آزادی تلاشهای متعدد را تشویق میکند، ناگزیر شکست را چند برابر میکند.
تمدن و نارضایتیهای آن
توسط زیگموند فروید

کتاب تمدن و نارضایتیهای آن
موضوع: فروید در آغاز قرن بیستم یک دانشگاهی بود. او روانکاوی را اختراع کرده بود، علم روانشناسی را به جریان اصلی رساند و در محافل روشنفکری در سراسر اروپا بسیار مورد توجه بود. سپس جنگ جهانی اول شروع شد و تقریباً همه چیز را ویران کرد. فروید عمیقاً تحت تأثیر ویرانی قرار گرفت و در افسردگی عمیق فرو رفت و در بیشتر دهه 1920 خود را منزوی کرد. تمدن و نارضایتیهای آن نتیجه این افسردگی بود.
این کتاب یک استدلال ساده دارد: اینکه انسانها غرایز عمیق و حیوانی برای خوردن، کشتن یا خراب کردن همه چیز را دارند. فروید استدلال میکرد که تمدن تنها زمانی میتواند پدید آید که انسانهای کافی یاد بگیرند که این امیال عمیقتر و پستتر را سرکوب کنند، تا آنها را به ناخودآگاه سوق دهند، جایی که (طبق مدل او) آنها چروک میشوند و در نهایت انواع روان رنجوریها را ایجاد میکنند.
فروید اساساً به این نتیجه رسید که ما به عنوان انسان، یکی از این دو گزینه بد را در زندگی داریم: 1) تمام غرایز اولیه خود را سرکوب کنیم تا ظاهری از تمدن ایمن و همکاری داشته باشیم، در نتیجه خودمان را بدبخت و روانرنجور کنیم یا 2) اجازه دهیم همه آنها را بیرون بیاورند و اجازه بدهند کار خودشان را بکنند.
نقل قولهایی از کتاب
غیرممکن است که از میزان شکل گیری تمدن بر اساس چشم پوشی از غریزه چشم پوشی کنیم.
به نظر من عشقی که تبعیض قائل نمیشود، بخشی از ارزش خود را با ظلم به هدف خود از دست میدهد.
تکینگی نزدیک است: وقتی انسانها از زیست شناسی فراتر میروند
توسط ری کورزویل

کتاب تکینگی
درباره چیست؟ در ابتدای کتاب کورزویل نشان میدهد که قدرت پردازش رایانهها و فناوری به طور تصاعدی در طول تاریخ افزایش یافته است و احتمالاً به این کار ادامه خواهد داد. او سپس استدلال میکند که به همین دلیل، در سال 2046، تمام مغزهای ما به صورت دیجیتالی رمزگذاری شده و در ابر آپلود میشوند، جایی که همه ما یک آگاهی واحد و جاودانه را تشکیل خواهیم داد که تمام قدرت محاسباتی روی سیاره را کنترل میکند.
نقل قولهایی از کتاب
یک اینچ مکعب از مدار نانولوله، زمانی که به طور کامل توسعه یابد، تا صد میلیون برابر قدرتمندتر از مغز انسان خواهد بود.
آیا سرعت پیشرفت فناوری میتواند به طور نامحدود ادامه یابد؟ آیا نقطه ای وجود ندارد که در آن انسانها نتوانند به اندازه کافی سریع فکر کنند تا به آن ادامه دهند؟ برای انسانهای تقویت نشده، واضح است. اما 1000 دانشمند که هر کدام 1000 برابر باهوشتر از دانشمندان بشر امروزی هستند و هر کدام 1000 برابر سریعتر از انسانهای معاصر کار میکنند (زیرا پردازش اطلاعات در مغز عمدتاً غیر بیولوژیکی آنها سریعتر است) چه کاری انجام میدهند؟ یک سال زمانی برای آنها مانند یک هزاره خواهد بود. آنها به چه چیزی میرسند؟
انکار مرگ
توسط ارنست بکر

انکار مرگ
در مورد چیست؟ صحبت از ترس از مردن. از آنجایی که انسان تنها حیوانی است که قادر است وجود خود را تصور کند – به زندگی خود فکر کند، آن را زیر سوال ببرد، احتمالات آینده را تصور کند – بنابراین انسان تنها حیوانی است که قادر است نیستی خود، یعنی مرگ خود را تصور کند. به عبارت دیگر، به انسانها این هدیه داده شد که بتوانند آینده را تصور کنند و چه کسی میخواهیم باشیم، اما بهایی که ما برای این هدیه میپردازیم، درک این است که روزی خواهیم مرد. یک سگ متوجه نمیشود که قرار است بمیرد. ماهی هم همینطور. یا سوسک. اما ما این را انجام میدهیم.
این آگاهی از مرگ اجتنابناپذیر خودمان منجر به نوعی «ترور» همیشه حاضر میشود که زیربنای هر کاری است که ما انجام میدهیم. بکر استدلال میکند که این وحشت به همه ما الهام میبخشد تا آنچه را که او «پروژه قهرمان» مینامد، انجام دهیم، جایی که ما سعی میکنیم خود را از طریق اعمال خود جاودانه کنیم، تا چیزی بزرگتر از خودمان ایجاد کنیم که فراتر از زندگی ما، زندگی کند.
زمانی که پروژههای قهرمان افراد با یکدیگر در تضاد هستند، دچار درگیری، خشونت، تعصب و شر میشویم. زمانی که پروژههای قهرمان شکست میخورند، در ناامیدی و افسردگی عمیق فرو میرویم. زیرا بار دیگر با مرگ اجتنابناپذیر خود و بی معنی بودن زندگی خود مواجه میشویم.
نقل قولهایی از کتاب
انسان نمیتواند کوچکی خود را تحمل کند مگر اینکه بتواند آن را در بزرگترین سطح ممکن به معنادار بودن ترجمه کند. کنایه از حال انسان این است که عمیق ترین نیاز، رهایی از اضطراب مرگ و فنا است. اما این خود زندگی است که آن را بیدار میکند، و بنابراین ما باید از زنده بودن کامل خودداری کنیم.
حیوان خودآگاه بودن به چه معناست؟ این ایده مضحک است، اگر هیولا نباشد. یعنی بدانی که یکی غذای کرم است. این وحشتناک است: از هیچ پدید آمدن، داشتن نام، آگاهی از خود، احساسات عمیق درونی، اشتیاق درونی طاقتفرسا برای زندگی و ابراز وجود و با همه اینها هنوز انتظار مرگ را کشیدن. به نظر میرسد یک حقه است، به همین دلیل است که یک نوع از افراد فرهنگی آشکارا علیه ایده خدا شورش میکنند. چه نوع خدایی میتواند چنین غذای کرمپیچیده و فانتزی ایجاد کند؟