تعیین مرز شخصی قوی راه حلی برای مشکلات رابطه شما (یا کلیدهای گمشده شما) نیست. در واقع، آنها بیشتر یک عارضه جانبی از داشتن یک عزت نفس سالم و به طور کلی سطوح پایین نیاز به افراد اطراف شما هستند. مرزها در روابط به دو صورت کار میکنند: آنها سلامت عاطفی را ایجاد میکنند و توسط افرادی با سلامت عاطفی ایجاد میشوند. آنها چیزی هستند که میتوانید از امروز با افراد نزدیکتان شروع به کار کنید و متوجه تفاوت در عزت نفس، اعتماد به نفس، ثبات عاطفی و غیره خواهید شد. درباره فستینگ اینجا بخوانید

مرز شخصی
آیا شما مشکلات مرزی دارید؟
ابتدا بیایید لیست «شما ممکن است مشکل مرزی داشته باشید اگر…» را انجام دهیم تا بدانید کجا ایستادهاید: آیا تا به حال احساس کردید که مردم از شما سوءاستفاده میکنند یا از احساسات شما برای منافع خود استفاده میکنند؟
آیا تا به حال احساس کردید که دائماً مجبور هستید افراد نزدیک خود را “نجات دهید” و همیشه مشکلات آنها را برطرف کنید؟
یا آیا خود را درگیر دعوا یا مناظرههای بیهوده میبینید؟
آیا برای مدت زمانی که فرد را میشناسید، بیشتر از آنچه که باید باشید، جذب او شدهاید؟
در روابط، آیا احساس میکنید که همه چیز همیشه شگفتانگیز است یا وحشتناک است بدون هیچ حد وسطی؟ یا شاید شما حتی هر چند ماه یکبار الگوی جدایی/وصیت مجدد را طی میکنید؟
آیا زمان زیادی را صرف دفاع از خود برای چیزهایی میکنید که معتقدید تقصیر شما نیست؟
اگر حتی به تعدادی از موارد بالا “بله” پاسخ دادید، احتمالاً مرزهای ضعیفی را در روابط خود تعیین کرده و حفظ میکنید. اگر به اکثر یا همه موارد بالا یک “بله” قاطعانه پاسخ دادید، نه تنها یک مشکل مرزی بزرگ در روابط خود دارید، بلکه احتمالاً مشکلات شخصی دیگری نیز در زندگی خود دارید.
مرز شخصی چیست؟
قبل از اینکه به رفع این مشکلات مرزی بپردازیم، ابتدا در مورد چیستی آنها صحبت کنیم.
مرز شخصی سالم = مسئولیت اعمال و احساسات خود را بپذیرید، و مسئولیت اعمال یا احساسات دیگران را بر عهده نگیرید.
افرادی که مرزهای ضعیفی دارند معمولاً به دو شکل ظاهر میشوند: کسانی که بیش از حد مسئولیت احساسات/اعمال دیگران را بر عهده میگیرند و کسانی که انتظار دارند دیگران بیش از حد مسئولیت احساسات/اعمال خودشان را بر عهده بگیرند. جالب اینجاست که این دو نوع از افراد اغلب با هم رابطه دارند.
چند نمونه از مرزهای ضعیف:
“شما نمیتوانید بدون من با دوستان خود بیرون بروید. میدونی چقدر حسودی میکنم تو باید با من در خانه بمانی
ببخشید بچهها، من نمیتوانم امشب با شما بیرون بروم، دوست دخترم وقتی بدون او بیرون میروم واقعا عصبانی میشود.”
“همکاران من احمق هستند و من همیشه در جلسات دیر میآیم زیرا باید به آنها بگویم که چگونه کارهای خود را انجام دهند.”
من دوست دارم آن شغل را انتخاب کنم، اما مادرم هرگز من را به خاطر اینکه اینقدر دور شدم نمیبخشد”
“من میتوانم با شما قرار ملاقات بگذارم، اما نمیتوانید به دوستم بگویید؟ او واقعاً حسودی میکند.
در هر سناریو، فرد یا مسئولیت اعمال/احساساتی را بر عهده میگیرد که مال او نیست یا از شخص دیگری میخواهد مسئولیت اعمال/احساساتش را بپذیرد.
مرز شخصی، عزت نفس و هویت
مرز شخصی و عزت نفس دست به دست هم میدهند. مسئولیت اعمال خود و سرزنش نکردن دیگران دو مورد از شش ستون عزت نفس ناتانیل براندن است که مسلماً معتبرترین اثر در این زمینه است. افراد با عزت نفس بالا دارای مرزهای شخصی قوی هستند. تمرین مرز شخصی قوی یکی از راههای ایجاد عزت نفس است. راه دیگر این است که از نظر هویت به مرزها فکر کنیم. وقتی شما این حوزههای تیره مسئولیت را در قبال احساسات و اعمال خود دارید، مناطقی که مشخص نیست چه کسی مسئول چه چیزی است، چه کسی مقصر است، چرا کاری را انجام میدهید، هرگز یک هویت محکم برای خود ایجاد نمیکنید.
به عنوان مثال، اگر شما واقعاً به جودو علاقه دارید، اما همیشه معلم خود را به خاطر عدم پیشرفت خود سرزنش میکنید و از رفتن به کلاسها احساس گناه میکنید، زیرا همسرتان زمانی که در کنارش نیستید تنها میشود، پس شما مالک آن نیستید. جنبه هویت شما جودو اکنون چیزی است که شما انجام میدهید و نه چیزی که هستید. به جای ارضای میل خود برای ابراز وجود، غیر معتبر میشود، ابزار دیگری در بازی کسب تایید اجتماعی. این نیاز و وابستگی به تایید خارجی، عزت نفس شما را پایین میآورد و رفتار شما را غیرجذاب میکند.
چرا مرز برای شما خوب هستند؟
مرز شخصی نه تنها عزت نفس شما را تقویت میکند و حس هویت شما را تقویت میکند، بلکه زندگی را بسیار آسانتر میکند. سناریویی را تصور کنید که در آن: اجازه نمیدهید مردم از شما سوء استفاده کنند. شما هرگز مجبور نیستید مشکلات دیگران را برطرف کنید، مگر اینکه واقعاً بخواهید. شما گرفتار بحثهای بیهوده نمیشوید. هر چیز کوچکی که خانواده، شریک زندگی، دوستان، همکارانتان انجام میدهند شما را آزار نمیدهد یا نگران نمیکند. شما خونسرد نگاه میکنید در حالیکه دیگران درگیر درام میشوند. درواقع، به سختی به یاد میآورید که اصلاً درگیر چیزهای مزخرف بودن چه حسی دارد. حالا تصور کنید که این سناریو هر روز از نو در حال اجرا شدن است. آیا شما آن را دوست ندارید؟ این چیزی است که مرزهای سالم قوی به شما میدهد.
مرز ضعیف و روابط صمیمی
من معتقدم مسائل مرزی در سطح خانواده سختترین مشکل است. شما همیشه میتوانید یک دوست پسر/دوست دختر را کنار بگذارید، اما شما هرگز نمیتوانید والدین خود را رها کنید. اگر در خانواده خود مشکلات مرزی دارید، به احتمال زیاد در روابط عاشقانه خود نیز با آنها روبرو هستید. روابط شما بهترین مکان برای شروع اصلاح آنهاست. این احتمال وجود دارد که در برخی مواقع در رابطهای بودهاید که شبیه یک ترن هوایی است: وقتی اوضاع خوب بود، عالی بود. وقتی اوضاع بد بود، یک فاجعه بود. یک نوسان تقریباً قابل پیشبینی بین این دو وجود داشت – دو هفته سعادت، به دنبال آن یک هفته جهنم، به دنبال آن یک ماه سعادت، به دنبال آن یک جدایی وحشتناک و سپس یک دیدار مجدد دراماتیک. این مشخصه یک رابطه همبستگی است و معمولا نشاندهنده دو نفر است که قادر به ایجاد مرز شخصی قوی نیستند.
مرزهای ضعیف و نیازمندی
افراد فاقد حد و مرز هستند زیرا سطح بالایی از نیاز دارند (یا به عبارت روانی، هم وابستگی). افرادی که نیازمند یا وابسته هستند نیاز مبرمی به عشق و محبت دیگران دارند. برای دریافت این عشق و محبت، آنها را قربانی میکنند. از قضا، فقدان هویت و مرزها است که آنها را در وهله اول برای اکثر مردم غیرجذاب میکند. افرادی که دیگران را به خاطر احساسات و اعمال خود سرزنش میکنند، این کار را انجام میدهند زیرا معتقدند اگر مسئولیت را به گردن اطرافیان خود بیندازند، عشقی را که همیشه میخواستند و به آن نیاز داشتند، دریافت خواهند کرد. اگر مدام خود را قربانی تصویر کنند، در نهایت کسی میآید تا آنها را نجات دهد.
افرادی که احساسات و اعمال دیگران را مقصر میدانند همیشه به دنبال نجات کسی هستند. آنها بر این باورند که اگر بتوانند مشکلات شریک زندگی خود را “رفع” کنند، عشق و قدردانی را که همیشه میخواستند دریافت خواهند کرد. به طور قابل پیش بینی، این دو نوع از افراد به شدت به سمت یکدیگر کشیده میشوند. آسیب شناسی آنها کاملاً با یکدیگر مطابقت دارد. اغلب، آنها با والدینی بزرگ شدهاند که هر کدام یکی از این ویژگیها را نشان میدهند. بنابراین مدل آنها برای یک رابطه “شاد”، مدلی مبتنی بر نیاز و مرزهای ضعیف است.
از قضا، هر دو به طور کامل در برآوردن نیازهای دیگری شکست میخورند. در واقع، هر دوی آنها فقط به تداوم نیاز و عزت نفس پایین کمک میکنند که آنها را از برآورده شدن نیازهای عاطفی خود باز میدارد. قربانی مشکلات بیشتر و بیشتری برای حل کردن ایجاد میکند و پساندازکننده آن را حل میکند و حل میکند، اما عشق و قدردانی که همیشه به آن نیاز داشته است، هرگز به یکدیگر منتقل نمیشود.
مرزها و انتظارات ضعیف
در مدلها، وقتی از اصالت صحبت میکنم، توضیح میدهم که چگونه در روابط، هرگاه چیزی با انگیزه پنهانی، با انتظار چیزی در ازای آن داده میشود، وقتی چیزی به عنوان «هدیه» داده نمیشود، ارزش خود را از دست میدهد. اگر خودخواهانه است پس پوچ و بیارزش است. این چیزی است که در این روابط وابسته اتفاق میافتد. قربانی مشکلاتی را به وجود نمیآورد نه به این دلیل که مشکلات واقعی وجود دارد، بلکه به این دلیل که معتقدند این باعث میشود که احساس کنند دوستش دارند. پسانداز قربانی را نجات نمیدهد. زیرا واقعاً به مشکل اهمیت میدهد، بلکه به این دلیل است که معتقد است اگر مشکل را برطرف کند احساس میکند که دوستش دارند. در هر دو مورد، نیات نیازمند و در نتیجه غیرجذاب و تخریبکننده است.
اگر نجاتدهنده واقعاً میخواست قربانی را نجات دهد، پسانداز میگفت: “ببین، تو دیگران را به خاطر مشکلات خود مقصر میدانی، خودت با آن مقابله کن.” این در واقع دوست داشتن قربانی است. قربانی، اگر واقعاً محافظ را دوست داشت، میگفت: “ببین، این مشکل من است، لازم نیست آن را برای من حل کنی.” این در واقع دوست داشتن محافظ است.
چرخه معیوب مرزهای فقیر
قربانیان و پس اندازکنندگان هر دو یک جورهایی احساساتی میشوند. این مانند اعتیادی است که در یکدیگر ایجاد میکنند، و زمانی که تا به امروز با افراد سالم از نظر عاطفی مواجه میشوند، معمولاً احساس کسالت یا کمبود میکنند. آنها افراد سالم و مطمئنی را منتقل میکنند زیرا مرزهای محکم شریک امن، مرزهای عاطفی سست فرد نیازمند را تحریک نمیکند. از دیدگاه تئوری دلبستگی، قربانیان تمایل دارند از انواع دلبستگی مضطرب باشند و پساندازکنندگان تمایل دارند از انواع دلبستگی اجتنابی باشند. یا به قول من: دیوانهها و احمقها. هر دو اغلب انواع پیوستهای ایمن را کنار میزنند.
برای قربانی، سختترین کار در دنیا این است که خود را مسئول احساسات و زندگی خود بداند تا دیگران. آنها تمام وجود خود را صرف این باور کردهاند که برای احساس صمیمیت یا عشق باید دیگران را سرزنش کنند، بنابراین رها کردن آن وحشتناک است. برای پسانداز، سختترین کار در دنیا این است که از رفع مشکلات دیگران و تلاش برای وادار کردن آنها به شادی و رضایت دست بردارید. آنها تمام زندگیشان را تنها زمانی گذراندهاند که در حال رفع مشکل یا استفاده از دیگران هستند، احساس ارزشمندی و عشق میکنند، بنابراین کنار گذاشتن این نیاز برای آنها نیز وحشتناک است. تنها زمانی است که هر دو فرآیند ایجاد عزت نفس را آغاز کنند که میتوانند رفتارهای نیازمند را از بین ببرند و خود را جذابتر کنند. در ادامه این مقاله به شما نشان خواهم داد که چگونه از این چرخه معیوب خارج شوید.

مرز شخصی
مرزهای سالم چگونه به نظر میرسند
افراد بیشماری در طول این سالها به من مراجعه کردهاند و میگویند: «آره، مرزها خوب هستند، اما به چه شکل هستند؟ بگذارید چند نمونه از حوزههای اصلی زندگی را به شما نشان دهم. از آنجا که در حالیکه مرز شخصی در روابط صمیمانه بسیار حیاتی است، بر روابط دوستانه، روابط خانوادگی و حتی حرفهای ما نیز تأثیر میگذارد.
دوستی
+جان، ما پنج سال است که با هم کار میکنیم. من نمیتوانم باور کنم که تو مرا در مقابل رئیس اینطور خراب کنی.”
-اما شما دیتاشیت را اشتباه دریافت کردید. مهم این بود که اعداد صحیح ارسال شوند.»
+آره، اما تو باید از من حمایت کنی. تو منو شبیه احمقها کردی لازم نیست جلوی همه با من مخالفت کنی.
-ببین، من تو را دوست دارم. تو دوست من هستی. اما من کار شما را برای شما انجام نمیدهم. همینه که هست. پایان بحث.”
+من کارم را انجام میدهم!”
-خوب، پس مهم نیست که من چه میگویم.”
برخی از دوستان شاید برای راحتی خیلی نزدیک باشند. این وضعیت به اشکال مختلف در زندگی همه بروز میکند: دوست دیرینه خود را خراب میکند، اما به جای مسئولیت شخصی، از شما انتظار دارد که بخشی از مسئولیت را با او به دوش بکشید، زیرا “این کاری است که دوستان انجام میدهند.” پذیرش این امر منجر به دوستیهای وابسته و ناسالم میشود. بله، حتی دوستیها نیز میتوانند نیازمند و غیرجذاب باشند. آیا تا به حال دو دوست را ملاقات کردهاید که دائماً از یکدیگر شکایت میکنند یا پشت سر یکدیگر چیزهایی میگویند، اما وقتی آنها با هم هستند همه چیز عالی به نظر میرسد؟ به احتمال زیاد آنها مشکلات مرزی جدی مانند مورد بالا دارند. دوستیهایی مانند این کارخانههای نمایشی بیپایان هستند. از شر چیزی خلاص شدن.
خانواده
+وقتی تو و خواهرت به دیدن من نمیآیی، خیلی ناراحت میشوم. من خیلی تنها میشوم، میدانید.
-چرا بیشتر بیرون نمیروی مامان؟ چند دوست پیدا کن.
+اوه، من سعی کردم. هیچ کس مثل من پیرزن را دوست ندارد. شما دو نفر فرزندان من هستید. تو باید از من مراقبت کنی.
-ما انجام میدهیم.”
+نه، شما این کار را نمیکنید. من زمان زیادی را تنها میگذرانم. نمیدانی گاهی چقدر میتواند سخت باشد.
-مامان، من تو را دوست دارم و همیشه اینجا خواهم بود که به من نیاز داشته باشی. اما شما هنوز مسئول تنهایی خود هستید. من و جنیفر تنها راه حل همه مشکلات شما نیستیم.
وضعیت گناه خانواده قدیمی قبلاً دوست داشتم بگویم “گناه یک احساس بیهوده است.” من واقعاً دیگر این را باور نمیکنم. احساس گناه زمانی مهم است که مشروع و خود تحمیلی باشد. جایی که احساس گناه بیفایده و مضر است زمانی است که از آن به عنوان ابزاری برای دستکاری افراد نزدیک به شما استفاده میشود. احساس گناه در صورت استفاده از این روش میتواند بسیار دردناک باشد، نه تنها به این دلیل که مسئولیت احساساتی را که متعلق به شما نیست از شما میطلبد، بلکه به این معناست که شما بهخاطر انجام ندادن آن، به نوعی فرد بدی هستید.
نحوه تعیین مرز سالم
مرزهای ضعیف تقریباً همیشه بازتابی از عزت نفس پایین هستند (و بالعکس) و باید کاری انجام داد تا یکی از آنها برطرف شود تا دیگری بهبود یابد. بیایید با عزت نفس شروع کنیم. برای ایجاد عزت نفس، ابتدا باید بدانید که این صرفاً محصول جانبی یک انسان شایسته و سازگار است. عزت نفس چیزی نیست که شما به خاطر خود آن را دنبال کنید. انجام این کار نه تنها مفید نیست، بلکه سمی است.
عزت نفس این است که شما فکر میکنید در زندگی خود چگونه عمل میکنید، نسبت به عملکرد دیگران. اگر عزت نفس پایینی دارید، به احتمال زیاد از نظر برخی معیارها خوب عمل نمیکنید. و مهمترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که با خودتان همدردی کنید. هرکسی چیزی کم دارد یا به جهاتی شکست میخورد. اینقدر به خودت سخت نگیر عیوب خود را بپذیرید و یاد بگیرید که با آنها راحت باشید، سپس برای بهتر شدن تلاش کنید. با پذیرش خود همانگونه که هستید، و سپس کار روی خودتان است که میتوانید آن را بسازید. عزت نفس کار سختی است و زمان میبرد. اما در نهایت به مکانی بسیار زیباتر از آنچه اکنون هستید خواهید رسید.
همانطور که احساس احترام بیشتری نسبت به خود میکنید، مرزهای سالم به آرامی در زندگی شما ظاهر میشوند. شما به طور غریزی خواهید دانست که چه چیزهایی را از دیگران تحمل میکنید یا نمیخواهید، خط و نشان میدهید و آن را اجرا میکنید و خود را از روابط سمی دور میکنید. اما اگر این به طور طبیعی برای شما اتفاق نمیافتد، یا اگر هنوز عزت نفس ندارید، در اینجا مراحلی وجود دارد که میتوانید در زمینه مرزها انجام بدید:
+مرزهای خود را به معنای واقعی کلمه تعیین کنید. گفتن این کار آسانتر از انجام آن است. اما شما به جایی نخواهید رسید مگر اینکه مرزهای شخصی خود را مشخص کنید. چه چیزی را در زندگی خود تحمل میکنید یا نمیکنید؟ چه رفتارهایی را میپذیرید یا نمیپذیرید؟ از خانوادهتان، شریک زندگیتان، دوستانتان، همکارانتان، پستگیرتان، مرد طبقهی بالا، قرار ملاقاتتان.
-تصمیم بگیرید که اگر کسی یکی از قوانین شما را زیر پا بگذارد چه عواقبی در پی خواهد داشت. این اتفاق حتما میافتد. فکر کردن به اینکه پس از انجام آن چه عواقبی باید داشته باشد دشوار خواهد بود. شما توسط شخص، زمینه و عوامل بیشمار دیگر مغرضانه خواهید بود. پس از همان ابتدا تصمیم بگیرید.
+موارد فوق را به وضوح بیان کنید. مرزهای خود را مشخص کنید. این به ویژه برای افراد نزدیک به شما مهم است. برای مامور پست احتمالاً اشکالی ندارد که همه مرزهای شما را نداند (به جز موارد اساسی مانند شکستن درب منزل برای تحویل نامه)، اما برای شریک زندگی شما کاملاً خوب است که بداند چه زمانی از مرز شما عبور میکند. چیزی را تا اخر دنبال کردن. اگر کسی از مرزهای شما عبور کرد، کاری را که گفتید انجام دهید. دلسوز باشید، اما محکم باشید.
مرز و فداکاری
بزرگترین ضد استدلال برای اجرای مرزهای شخصی سختگیرانه – یا منطقی کردن، بسته به دیدگاه شما – این است که گاهی اوقات باید برای افرادی که دوستشان دارید فداکاری کنید. درست است. اگر دوست دختر یا دوست پسر شما نیاز غیرمنطقی دارد که شما هر روز با آنها تماس بگیرید، حتی اگر فقط سه دقیقه صحبت کنید، ممکن است منطقی باشد که برای خوشحال کردن آنها فداکاری کوچکی انجام دهید. اما نکته اینجاست:
اگر برای کسی که به او اهمیت میدهید فداکاری میکنید، باید به این دلیل باشد که میخواهید، نه به این دلیل که احساس وظیفه میکنید یا از عواقب انجام ندادن آن میترسید. این به این نقطه برمیگردد که اعمال محبت و علاقه تنها زمانی معتبر هستند که بدون انتظار انجام شوند.
بنابراین اگر هر روز به دوست دختر/دوست پسرتان زنگ میزنید اما از آن متنفر هستید و احساس میکنید که آنها مانع استقلال شما میشوند و از آنها رنجیده میشوید و از اینکه اگر این کار را نکنید چقدر عصبانی میشوند وحشت دارید، در این صورت شما یک مرز دارید. تشخیص اینکه آیا آنها کاری را از روی تعهد درک شده یا از روی فداکاری داوطلبانه انجام میدهند، ممکن است دشوار باشد. آزمون تورنسل این است: از خود بپرسید: “اگر این کار را متوقف کنم، رابطه چگونه تغییر میکند؟” اگر واقعا از تغییرات میترسید، این نشانه بدی است. اگر عواقب آن ناخوشایند است، اما احساس میکنید که میتوانید بدون اینکه خودتان احساس متفاوتی داشته باشید، انجام عمل را متوقف کنید، این نشانه خوبی است.
دلیل آن این است که اگر یک مشکل مرزی وجود داشته باشد، از از دست دادن این مسئولیت متقابل برای یکدیگر میترسید. اگر مشکل مرزی وجود ندارد، به عنوان مثال، شما آن را به عنوان یک هدیه بدون انتظار انجام میدهید، پس با عواقب انجام ندادن آن مشکلی ندارید. فردی که مرزهای قوی دارد از عصبانیت، مشاجره یا آسیب دیدن نمیترسد، فردی که مرزهای ضعیفی دارد از آن وحشت دارد.
فردی با مرزهای قوی میداند که غیرمنطقی است که از دو نفر انتظار داشته باشیم که 100% یکدیگر را تطبیق دهند و هر نیاز دیگری را برآورده کنند و فردی با مرزهای قوی میداند که ممکن است گاهی اوقات به احساسات کسی آسیب برساند، اما در نهایت نمیتواند احساس دیگران را تعیین کند. کسی که مرزهای قوی دارد میداند که یک رابطه سالم کنترل احساسات یکدیگر نیست، بلکه هر یک از شریکها از یکدیگر در رشد و مسیر خودشکوفایی حمایت میکنند.