روانشناسی

عشق چیست؟ شاید شما واقعا ندانید!

عشق چیست؟ شاید شما واقعا ندانید!

دوست من ساکت نشسته و به لیوان خالی خیره شده، گاهی یخ را با نی به‌هم می‌زند. او می‌گوید: “وای.” می‌نشینم و منتظر می‌مانم تا چیز دیگری بگوید. چیزی که تبدیل به یک بحث طولانی و عمیق در مورد عشق شود، اینکه عشق از چه چیزی تشکیل شده است، و واقعا چقدر نادر است. در نهایت می‌گویم: وای، چی؟
“من فقط فکر می‌کنم که هرگز عشق را تجربه نکرده‌ام.”
من می‌گویم: «خب، شاید هنوز فرد مناسبی را ندیده‌ای»، حرف کاملاً کلیشه‌ای که هر دوستی در این موقعیت می‌گوید. او می‌گوید: «نه. “یعنی من هرگز چنین چیزی را با کسی تجربه نکرده‌ام. پدر و مادرم، خانواده‌ام، حتی بیشتر دوستانم.» او با چشمان خیس به من نگاه می‌کند: “شاید من ندانم عشق چیست.”

Conditional relationships are all smoke and mirrors where you never actually know who the other person is.

عشق بی قید و شرط




روابط مشروط



وقتی نوجوان هستید، “باحال” بودن مثل یک ارز معامله می‌شود. شما تا آنجا که ممکن است سعی می‌کنید باحال باشید و بچه‌های دیگری را پیدا می‌کنید که باحال‌اند و چانه می‌زنید تا همه اینها را به اشتراک بگذارید. تعادل باحال بودن شما، میزان تقاضا برای رابطه با شما را تعیین می‌کند. اگر از ورزش لذت ببرید و ورزش برایتان باحال باشد، تقاضای کمتری برای دوستی شما وجود خواهد داشت. اگر در نواختن گیتار فوق‌العاده هستید و گیتارها باحال هستند، در این صورت میزان جذابیت شما به طور مناسب افزایش می‌یابد و مردم شما را دوست خواهند داشت. به این ترتیب، نوجوانی یک مسابقه تسلیحاتی دائمی ‌برای پرورش هر چه بیشتر باحالی است.
این روابط در نوجوانی ماهیتا مشروط هستند.

این‌ها روابطی هستند که در آن همان شخصی که یک سال بهترین دوست شماست، بخاطر اینکه هر دوی شما یک دی‌جی را دوست دارید، یک سال بعد بدترین دشمن شما خواهد بود، چون شما را در کلاس زیست‌شناسی مسخره کردند. این روابط بی ثبات، کم‌عمق و به شدت دراماتیک هستند. البته این خوب است. این شرایط بخشی از بزرگ شدن و فهمیدن اینکه چه کسی هستید، است. شما باید در همه این مزخرفات شرکت کنید تا یاد بگیرید که از آن فراتر بروید. زیرا در مقطعی، شما از این رویکرد زندگی خارج می‌شوید. شروع می‌کنید به لذت بردن از ارتباط با مردم همانگونه که هستند، نه به این دلیل که آنها به خوبی فوتبال بازی می‌کنند یا از همان مارک دستمال توالتی استفاده می‌کنند که شما استفاده می‌کنید.

 



گیر افتادن در روابط مشروط



متأسفانه، همه از این روابط مشروط بیرون نمی‌آیند. بسیاری از مردم، به هر دلیلی، در این روابط گیر می‌کنند و تا بزرگسالی به این بازی ادامه می‌دهند. دستکاری روابط پیچیده‌تر می‌شود، اما همان بازی‌ها وجود دارند. آنها هرگز این باور را که عشق و پذیرش مشروط مزایایی است که به مردم ارائه می‌دهند، شرطی که باید انجام دهند را کنار نمی‌گذارند. مشکل روابط شرطی این است که آنها ذاتاً چیز دیگری را بیشتر از رابطه ترجیح می‌دهند.

به عبارت دیگر؛ من واقعاً به شما اهمیت نمی‌دهم، بلکه بیشتر به دسترسی شما به افراد در صنعت موسیقی اهمیت می‌دهم. یا اینکه واقعاً به من اهمیت نمی‌دهید، بلکه چهره فوق‌العاده زیبا و تیپ‌های شوخ من برایتان مهم است. این روابط مشروط می‌توانند در سطح عاطفی واقعاً مخرب باشند. زیرا تصمیمی برای دنبال کردن «خوبی» اتفاق نمی‌افتد. تعقیب باحال بودن کاری است که ما انجام می‌دهیم، زیرا نسبت به خود احساس بدی داریم و شدیداً نیاز داریم که چیزی غیر از این احساس کنیم. اگر در بیشتر روابط خود این احساس را دارید، پس حتما مشکلی وجود دارد.
روابط مشروط اغلب باعث می‌شود که شما یک چیز را در مورد یک شخص احساس کنید و چیزی کاملاً متفاوت به او نشان دهید. بنابراین من واقعاً به شما اهمیت نمی‌دهم، بلکه از شما استفاده می‌کنم تا احساس خوبی نسبت به خودم داشته باشم. شاید من همیشه سعی می‌کنم شما را نجات دهم یا مشکلات شما را برطرف کنم یا برای شما چیزی فراهم کنم یا به نوعی شما را تحت تأثیر قرار دهم. یا من از شما برای رابطه جنسی یا پول یا تحت تاثیر قرار دادن دوستانم استفاده می‌کنم. شاید شما از من برای رابطه جنسی استفاده می‌کنید، و این باعث می‌شود احساس خوبی داشته باشم، زیرا برای یک بار هم که شده احساس می‌کنم خواسته و دیده شده‌ام.
آن را هر طور که دوست دارید طراحی کنید، اما در پایان روز، همه چیز یکسان است. اینها روابطی هستند که بر اساس شرایط ساخته شده‌اند. آنها بر این اساس ساخته شده‌اند: «تنها در صورتی دوستت خواهم داشت که به من احساس خوبی نسبت به خودم بدهی. تنها در صورتی مرا دوست خواهی داشت که به تو احساس خوبی نسبت به خودت بدهم.»

 

چهار کتاب روانشناسی درباره شناخت بیشتر از خود را اینجا بخوانید


روابط مشروط ذاتاً خودخواهانه هستند. وقتی بیشتر از شما، به پول شما اهمیت می‌دهم، در واقع تنها چیزی که با آن رابطه دارم پول است. اگر به موفقیت شغلی شریک زندگی‌تان بیشتر از او اهمیت می‌دهید، واقعاً با او رابطه‌ای ندارید، فقط با شغل او در ارتباطید. اگر مادرتان فقط از شما مراقبت می‌کند و عادت کوچک شما به الکل را تحمل می‌کند، زیرا باعث می‌شود احساس بهتری نسبت به خودش به عنوان یک مادر داشته باشد، پس او واقعاً با شما رابطه‌ای ندارد، او با احساس خوبی نسبت به خودش رابطه دارد. وقتی روابط ما مشروط است، ما واقعاً هیچ رابطه‌ای نداریم.
ما خود را به اشیاء و ایده‌های سطحی می‌چسبانیم و سپس سعی می‌کنیم از طریق افرادی که به آنها نزدیک می‌شویم آنها را به صورت نایب زندگی کنیم. این روابط مشروط پس از مدتی، ما را تنهاتر می‌کند، زیرا هیچ ارتباط واقعی برقرار نمی‌شود. روابط مشروط همچنین باعث می‌شود که ما رفتار بد را تحمل کنیم. به هر حال، اگر با کسی قرار ملاقات بگذارم، زیرا او بدن فیتی دارد که همه دوستان پسرم را تحت تأثیر قرار می‌دهد، احتمالاً به خودم اجازه می‌دهم که او با من مثل یک عوضی رفتار کند، زیرا در نهایت، من با خود او نیستم، من با او هستم تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهم.

روابط مشروط دوام نمی‌آورند، زیرا شرایطی که بر اساس آنها بنا شده‌اند هرگز دوام نمی‌آورند. هنگامی‌که شرایط از بین برود، مانند فرشی که از زیر شما بیرون کشیده شود، دو نفر را درگیر سقوط می‌کند و به خود آسیب می‌رسانید و هرگز آن را نمی‌بینید.

 



عشق بی قید و شرط

If this is how you feel in most of your relationships, then there's a problem.

عشق مشروط



این ماهیت گذرا روابط شرطی معمولاً چیزی است که مردم فقط با گذشت زمان کافی می‌توانند ببینند. نوجوانان جوان هستند و تازه هویت خود را کشف می‌کنند، بنابراین منطقی است که دائماً وسواس داشته باشند چگونه با دیگران مقایسه می‌شوند. اما با گذشت سال‌ها، بیشتر مردم متوجه می‌شوند که افراد کمی‌ در زندگی‌اشان باقی می‌ماند. احتمالاً دلیلی برای آن وجود دارد. با بالا رفتن سن، بیشتر مردم، روابط بی‌قید و شرط را در اولویت قرار می‌دهند، روابطی که در آن هر فرد بدون هیچ گونه انتظاری بدون قید و شرط برای هر کسی که باشد، پذیرفته می‌شود. این “بزرگسالی” نامیده می‌شود و یک سرزمین عرفانی است که تعداد کمی‌ از مردم، صرف نظر از سن، آن را می‌بینند.
ترفند “بزرگ شدن” این است که عشق بی‌قید و شرط را در اولویت قرار دهید، یاد بگیرید چگونه از کسی با وجود نقص‌ها، اشتباهات، ایده‌های ناپسندش قدردانی کنید، و شریک یا دوست را فقط بر اساس نحوه رفتارش با خودتان قضاوت کنید، نه بر اساس سودتان. آنها را هدفی در درون خود بدانید نه وسیله‌ای برای رسیدن به هدف دیگری.
روابط بی‌قید و شرط روابطی هستند که در آن هر دو نفر به یکدیگر احترام می‌گذارند و از یکدیگر حمایت می‌کنند بدون اینکه انتظاری در مقابل هم داشته باشند. به بیان دیگر، هر فرد در رابطه، در درجه اول برای خود رابطه – همدلی و حمایت متقابل – ارزش قائل است، نه برای شغل، موقعیت، ظاهر، موفقیت یا هر چیز دیگری.
روابط بی‌قید و شرط تنها روابط واقعی هستند. آنها را نمی‌توان با فراز و نشیب‌های زندگی تکان داد. مزایا و شکست‌های سطحی، آنها را تغییر نمی‌دهد. اگر من و شما دوستی بدون قید و شرط داشته باشیم، فرقی نمی‌کند شغلم را از دست بدهم و به کشور دیگری نقل مکان کنم، یا تغییر جنسیت بدهی و شروع به نواختن بانجو کنی، من و تو به احترام و حمایت از یکدیگر ادامه خواهیم داد. این رابطه در معرض شرطی شدن نیست، جایی که من شما را در لحظه‌ای که شروع به آسیب رساندن به شانس من برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران می‌کنید، رها می‌کنم. یا اگر تصمیم بگیرید کاری را در زندگی خود انجام دهید که من آن را انتخاب نمی‌کنم، قطعاً ناراحت نمی‌شوم.
افراد دارای روابط مشروط هرگز یاد نگرفتند که افراد اطراف خود را از نظر چیزی غیر از مزایایی که ارائه می‌دهند ببینند. به این دلیل که آنها احتمالاً در محیطی بزرگ شده‌اند که فقط به خاطر مزایایی که ارائه می‌کنند مورد قدردانی قرار می‌گیرند. والدین، طبق معمول، در اینجا مقصر هستند. اما اکثر والدین آگاهانه نسبت به فرزندان خود مشروط نیستند (در واقع، این احتمال وجود دارد که آنها هرگز بدون قید و شرط مورد محبت والدین خود قرار نگرفته باشند، بنابراین آنها هر کاری را که می‌دانند انجام می‌دهند). اما مانند همه مهارت‌های رابطه، از خانواده شروع می‌شود.
اگر پدر فقط وقتی از دستوراتش پیروی می‌کردی، اگر مادر فقط زمانی که نمرات خوب می‌گرفتی از تو خوشش می‌آمد، اگر برادر فقط زمانی با تو مهربان بود که هیچ کس دیگری در اطرافت نبود، همه این چیزها به تو آموزش می‌دهند که ناخودآگاه با خود به عنوان ابزاری برای منافع دیگران رفتار کنی. بعد روابط آینده خود را، با شکل دادن به خود، متناسب با نیازهای دیگران می‌سازید. مال خودت نیست. شما همچنین روابط خود را با تلاش برای تغییر دیگران برای مطابقت با نیازهای خود، به جای مراقبت از آنها ایجاد خواهید کرد. این اساس یک رابطه سمی‌ است.



فرضیات رابطه



شرطی شدن هر دو طرف را فرسوده می‌کند. شما با فردی که ازتان استفاده می‌کند تا احساس بهتری نسبت به خود داشته باشد، دوست نمی‌مانید، مگر اینکه شما نیز به نحوی از این دوستی بهره‌مند شوید. بیشتر روابط مشروط به طور ناخودآگاه اعمال می‌شوند، یعنی بدون فکر آگاهانه در مورد اینکه این شخص کیست یا چرا شما را دوست دارد یا رفتار او نسبت به شما چگونه است. افرادی که وارد روابط مشروط می‌شوند به این دلیل ساده وارد آنها می‌شوند که این روابط واقعاً احساس خوبی دارند، با این حال آنها هرگز این سؤال را نمی‌پرسند که چرا این روابط بسیار خوب هستند. به هر حال، کوکائین احساس بسیار خوبی دارد، اما در ثانیه‌ای که آن را می‌بینید، یک بسته نمی‌خرید، درست است؟

با روابط خود فرضیاتی ایجاد کنید. از خودت بپرس:

1. اگر شغلم را از دست بدهم، آیا پدر همچنان به من احترام می‌گذارد؟”
2. اگر از دادن پول به او دست بردارم، آیا مادر همچنان مرا دوست دارد و می‌پذیرد؟”
3. اگر به همسرم بگویم که می‌خواهم حرفه عکاسی را شروع کنم، آیا ازدواج ما را خراب می‌کند؟
4. اگر من رابطه جنسی با این مرد را متوقف کنم، آیا او همچنان می‌خواهد من را ببیند؟”
5. اگر به دوستم بگویم که به شدت با تصمیم او مخالفم، آیا او دیگر با من صحبت نمی‌کند؟

اما شما باید برگردید و همین‌ها را در مورد خودتان نیز بپرسید:

1.اگر به فلان جغرافیا نقل مکان کنم، آیا هنوز با دوست‌ پسرم ارتباط خواهم داشت؟”

2.اگر پدر از پرداخت هزینه‌های مدرسه خودداری کند، آیا باز هم به خانه بروم و او را ملاقات کنم؟”

میلیون‌ها سوال فرضی وجود دارد و شما باید تک تک آنها را از خود بپرسید. همیشه و برای تمام روابط! زیرا اگر هر یک از آنها پاسخی غیر از «این چیزی را تغییر نمی‌دهد» داشته باشد، احتمالاً یک رابطه مشروط در دستان شماست – یعنی جایی که فکر می‌کنید یک رابطه عاشقانه واقعی ندارید.
اعتراف دردناک است، می‌دانم. اما صبر کنید، چیزهای بیشتری وجود دارد!
اگر می‌خواهید روابط مشروط در زندگی خود را حذف یا ترمیم کنید و روابط بدون قید و شرط قوی داشته باشید، مجبور خواهید بود برخی از افراد را از خود برانید. منظور من این است که شما مجبور نیستید شرایط مردم را بپذیرید. باید خودت را رها کنی!
این کارهمیشه مستلزم این است که به یکی از نزدیکانتان «نه» بگویید دقیقاً در موقعیتی که انتظار شنیدن آن را ندارند. دراماتیک است. طوفان درام در اغلب موارد. به هر حال، کاری که شما انجام می‌دهید این است که از کسی می‌برید که از بخش‌هایی از وجود شما استفاده می‌کند تا احساس بهتری داشته باشد و توانایی انجام این کار را از او سلب می‌کنید. واکنش آنها عصبانیت خواهد بود و شما را سرزنش خواهند کرد. چیزهای بد زیادی در مورد شما خواهند گفت. اما ناامید نشو این نوع واکنش تنها دلیل دیگری بر شرایط موجود در رابطه است. یک عشق صادق واقعی مایل است چیزی که نمی‌خواهد را بشنود و به آن احترام بگذارد و بپذیرد. یک عشق مشروط همیشه پاسخ خواهد داد.
این درام لازم است. زیرا یکی از این دو چیز از آن پدید خواهد آمد. یا آن شخص نمی‌تواند شرایط خود را رها کند و بنابراین خود را از زندگی شما حذف می‌کند (که در نهایت در بیشتر موارد چیز خوبی است). یا اینکه شخص مجبور خواهد شد بدون قید و شرط از شما قدردانی کند، علیرغم ناراحتی‌هایی که ممکن است برای خودش ایجاد کند. البته این واقعاً سخت است. اما روابط سالم ذاتاً دشوار هستند، زیرا افراد ذاتاً پیچیده هستند. اگر زندگی تماماً سرگرم کننده و رفاقتی بود، هیچ کار خوبی انجام نمی‌شد و هیچ کس هرگز رشد نمی‌کرد.

منبع: تیم محتوای آی خونه دار

از محصولات ما دیدن نمایید

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت ، استفاده از سرویس ریکپچای گوگل الزامی است که منوط به خط مشی رازداری و شرایط استفاده گوگل است.

من با این قوانین موافقم.

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من