روانشناسی

شرم و بهترین راه رفع آن

شرم و بهترین راه رفع آن

لحظه‌ای درنگ کنید و به چیزی در زندگی خود فکر کنید که از اینکه کسی در مورد شما بداند می‌ترسید. این می‌تواند یک باور، یک ویژگی شخصیتی، یک بیماری یا شکستی وحشتناک در گذشته شما باشد که ترجیح می‌دهید وانمود کنید هرگز اتفاق نیفتاده است. هر چه که باشد، فکر افشای این چیز شما را تسخیر می‌کند. این باعث می‌شود که بخواهید در یک توپ جمع شوید، یک پتو را روی سر خود بکشید و از دنیا پنهان شوید. این احساس همان چیزی است که روانشناسان آن را «شرم» می‌نامند، و همه ما تا حدی آن را داریم. در اعماق هر یک از ما، بخشی ناخوشایند از خودمان وجود دارد که ما آن را از جهان استتار می‌کنیم و وانمود می‌کنیم که درون ما نیست.

خجالت میتونه ما رو نابود کنه احساس شرم با انواع چیزهای وحشتناک مانند افسردگی، عصبانیت و خصومت غیرقابل کنترل، سلامت جسمانی ضعیف و خودشیفتگی همراه است. به همین دلیل است که شرم در دنیای خودیاری به نوعی ابلهانگی تبدیل شده است. شرمندگی خود را آشکار کنید، شرمندگی خود را از بین ببرید. شرم خود را آزاد کنید. شرمتان را به جشن جوانی دعوت کنید و با چند آهنگ شیرین و ملایم با آن برقصید.

به ما گفته می‌شود، کلید سرزمین موعود عشق فوق‌العاده شگفت‌انگیز و شادی کامل، این است که شرم و گناه را از زندگی‌مان ریشه کن کنیم، آن را با یک بازوکای ضرب‌العجلی از روحمان بیرون کنیم. برخی از متفکران حتی تا آنجا پیش می‌روند که می‌گویند شرم “واقعی” نیست – که توسط جامعه یا مذهب یا والدین فوق شرور شما اختراع شده است تا، به قول بلیک ادواردز، فیلمساز، “از نژاد بشر استثمار کنند.” یا حتی اگر به نحوی از شما سوء استفاده نمی‌کند، همانطور که آنائیس نین گفت، “دروغی است که کسی در مورد خودتان به شما گفته است.”

نکته اساسی در اینجا این است که شرم واقعاً بسیار بد است و ما باید از شر آن خلاص شویم. همه اش. آخرین اونس از آن! در حالی که کاملاً واضح است که اکثر ما با شرم و گناه دست و پنجه نرم می‌کنیم، فکر می‌کنم قطار شرم را کمی‌ بیش از حد به ریل رساندیم و می‌خواهم چند ایستگاه پشتیبان ما باشد، و دوباره ارزیابی کنیم که چرا احساس شرم می‌کنیم.


احساس شرم و گناه


اول، بیایید با یک چیز بدیهی شروع کنیم: شرم و گناه، کلیات انسانی هستند. آنها در هر فرهنگی حضور دارند، از جوامع مدرن و در مقیاس بزرگ گرفته تا شکارچیان و گردآورندگان گروه‌های کوچکی که هرگز تبلیغ لباس زیر کالوین کلاین را در زندگی خود ندیده‌اند.
بنابراین، در حالی که افراد زیادی در این دنیا وجود دارند که از شرم و گناه شما سوء استفاده می‌کنند، این امر توسط یک بازیگر سایه مدرن اختراع نشده است. شرم و گناه بخشی ذاتی از تجربه انسان است. شرم، احساس ناامیدی – یا حتی بی‌ارزشی – است که وقتی در برآورده کردن انتظاراتی که «خود اصلی» شما را تعریف می‌کند، شکست می‌خورید، تجربه می‌کنید. وقتی احساس شرم می‌کنیم، انگار نورافکن به تمام قسمت‌های سایه‌دار و زشت خودمان می‌تابد. شرم مانند ذره‌بین برای مناطق مخوف هویت ماست. غریزه ما در مورد شرم این است که آنچه را که از آن شرم داریم پنهان کنیم. این پنهان شدن خودمان است، نه خود شرم، که همه ما را از نظر روانی لعنت می‌کند.
اگر از احساسات خود خجالت می‌کشیم، اصرار ما این است که احساسات خود را پنهان کنیم. اگر از بدن خود خجالت می‌کشیم، اصرار ما این است که بدن خود را پنهان کنیم. گناه، البته، پسر عموی نزدیک شرم است، اما با یک تفاوت مهم: اگر شرم نسبت به شخصیت شما احساس وحشتناکی دارد، احساس گناه به معنای احساس وحشتناکی نسبت به کاری است که انجام داده‌اید.
تمایز ظریفی بین احساس گناه و شرم وجود دارد که مهم است. هرکدام ممکن است زمانی ایجاد شوند که شما کار اشتباهی انجام دهید. اما اگر نگرش شما این باشد که «من می‌توانم این را درست کنم، احساس گناه نتیجه نمی‌دهد. این چیزی نیست که من هستم، در حالی که شرم این نگرش است که، «این چیزی است که من هستم. بازگشتی وجود ندارد.» در نتیجه، گناه، اگر درمان نشود، در نهایت به شرم تبدیل می‌شود.
کمک نکردن به دوستتان برای جابجایی یا تماس نگرفتن مادرتان در روز تولدش می‌تواند به عنوان یک اشتباه یک بار در نظر گرفته شود. ما احساس گناه می‌کنیم. اما کاری که ما در پاسخ به این احساس گناه انجام می‌دهیم پیامدهای گسترده‌ای برای هویت و عزت‌نفس ما دارد. اگر عذرخواهی کنیم و قول بدهیم دفعه بعد بهتر عمل کنیم، گناه خود را کم کرده و به زندگی خود ادامه می‌دهیم. اما اگر اشتباه خود را دفن کنیم و وانمود کنیم که این اتفاق نیفتاده است، یا دوستمان را به خاطر جابه‌جایی زیاد سرزنش کنیم، یا مادرمان را به‌خاطر اینکه در روزی خاص از سال به دنیا آمده است، سرزنش کنیم، آن‌گاه احساس گناهمان تشدید می‌شود و به شرم تبدیل می‌شود. این به چیزی هولناک و خشن تبدیل می‌شود و باید از هر کسی که در غیر این صورت آن را افشا می‌کند پنهان شود و از آن دفاع شود.
این پنهان کاری است که در نهایت به ما صدمه می‌زند. زیرا آنچه این پنهان شدن در زندگی واقعی به نظر می‌رسد، انحراف از مسئولیت است. به نظر می‌رسد پرخاشگری منفعلانه است. به نظر می‌رسد دستکاری و عدم تمایل به اعتماد است. روابط ما را فرسوده و مسموم می‌کند و جاه‌طلبی‌های ما را از بین می‌برد. همانطور که هر معتادی به شما خواهد گفت، مقدار زیاد شرم می‌تواند به آرامی ‌ما را از درون به بیرون بکشد. به همین دلیل است که چنین جنگ صلیبی علیه احساسات در ادبیات خودیاری وجود دارد. به درستی – همانطور که گفتم، شرم می‌تواند ما را نابود کند.

زمانی که جنبه‌ای از خود را به عنوان شرور و بدخیم درونی کردیم، انواع رفتارهای ناسازگارانه و تمایلات ناخوشایند را ایجاد می‌کنیم تا خودمان را بپوشانیم، تا آن حقیقت وحشتناکی را درباره خودمان که نمی‌خواهیم کسی بشنود، خاموش کنیم. اما این تمام داستان در مورد شرم نیست. مانند همه احساسات، شرم می‌تواند هر دو طرف را کاهش دهد. همانطور که می‌تواند جنبه تاریکی برای شادی داشته باشد و معنای بزرگی را می‌توان در غم و اندوه یافت، گناه و شرم نیز فایده‌ای دارد که زیاد درباره آن صحبت نمی‌شود.
بنابراین، قبل از اینکه اسب‌های روان‌شناختی خود را زین کنیم و به جنگ صلیبی علیه شرم بپیوندیم، بیایید نگاهی عمیق‌تر به اینکه چرا این احساس در وهله اول تکامل یافته است بیندازیم.


شرم و گناه: چسب تمدن


این یک واقعیت غم انگیز در وجود انسان است که همیشه تنش ذاتی بین فرد و جامعه وجود دارد و خواهد بود. می‌خواهم بعدازظهر را تعطیل کنم و ماشین شخص دیگری را برانم. من می‌خواهم بتوانم هر وقت که بخواهم کرک را هر طور که می‌خواهم بخرم و بفروشم. من می‌خواهم برهنه اسکی کنم و ویدیوها را در یوتیوب بگذارم. اما اگر همه بر اساس چنین انگیزه‌هایی عمل می‌کردند، در آن صورت جهان آشفته‌ای می‌شد.
در نتیجه، جوامع بشری نیازمند سازش هستند. من و شما در سنین جوانی یاد می‌گیریم که از برخی خواسته‌های خود چشم‌پوشی کنیم زیرا با انجام این کار، جامعه‌ای کارآمدتر ایجاد می‌کنیم که همه ما از آن بهره‌مند می‌شویم. این اساساً همان چیزی است که هنجارهای فرهنگی و اجتماعی ما را به انجام آن سوق می‌دهند. اینو نگو آن را نپوش بعد از اینکه دوستتان شما را از زندان آزاد کرد، بگویید «متشکرم». اینها اقدامات ساده‌ای است که چرخ‌های جامعه را چرب می‌کند. در حالی که ممکن است برای افراد نیاز به فداکاری داشته باشند، در مجموع بقیه زندگی ما را بسیار بهتر می‌کنند.
اما چگونه می‌توانید مردم را متقاعد کنید که از انگیزه‌ها و خواسته‌های خود برای خیر بزرگ‌تر دست بکشند؟ چگونه به افراد الهام می‌دهید که از رفتارهای خاصی که برای گروه مضر است، اجتناب کنند، حتی اگر ممکن است برای فرد مفید باشد؟ این هنجارها از کجا می‌آیند و چگونه برای مردم روشن می‌کنید که چه انتظاری از آنها می‌رود؟ درست است. شرمشون رو بیدار میکنی.


تکامل عواطف خودآگاه


روانشناسان بین “احساسات اساسی” و سایر احساسات تمایز قائل می‌شوند. احساسات اولیه اساسی‌ترین احساساتی هستند که به طور مستقیم به بقای ما کمک می‌کنند. ترس یک مثال واضح است: ترس از چیزهای خاصی مانند مارها و لبه‌های صخره، مزیت بقای بزرگی نسبت به عدم ترس از این چیزها دارد. احساسات اولیه ذاتی هستند. همه آنها را از روز اول دارند. اما با بزرگ‌تر شدن، چیزی شروع به تغییر می‌کند و پالت عاطفی ما شروع به گسترش می‌کند. ما شروع به درک این موضوع می‌کنیم که افراد دیگری نیز در این دنیا وجود دارند و تصورات و عقاید و قضاوت‌های آن‌ها بر ما تأثیر می‌گذارد. در واقع، آن‌ها بسیار روی ما تأثیر می‌گذارند و ما بیشتر عمرمان را به این فکر می‌کنیم که ای کاش این کار را نمی‌کردند.
این درک شناختی چیزی را به وجود می‌آورد که روانشناسان آن را «احساسات خودآگاه» می‌نامند. شرم، گناه، شرمساری و غرور. این احساسات خودآگاه، احساساتی هستند که بر اساس این که چگونه ما باور داریم که دیگران ما را درک می‌کنند و چگونه ما را درک می‌کنند، ایجاد می‌شود. احساسات خودآگاه به یک دلیل ظریف اما مهم تکامل یافته‌اند: آن‌ها به افراد کمک می‌کنند تا در گروه‌ها همکاری کنند و با هم زندگی کنند.


چرخ احساسات


“چرخ احساس”، یک ابزار درمانی است که توسط دکتر گلوریا ویلکاکس توسعه یافته است. این مرکز شامل شش “احساس اساسی” است که هر چه بیشتر خارج شوید، به احساسات خاص و وابسته به اجتماعی تبدیل می‌شوند. به احساسات خودآگاه توجه کنید، شرم، گناه و خجالت همگی گسترش غم و اندوه هستند، در حالی که غرور امتداد شادی است.
فرض کنید ما بچه هستیم و من با یک کامیون اسباب بازی به سر شما زدم و آن را از شما دزدیدم. اگر هنوز احساسات خودآگاهی در من ایجاد نشده است – مثلاً اگر دو ساله هستم – از این بابت احساس بدی نخواهم کرد. چرا؟ نه به این دلیل که بچه‌های دو ساله احمق هستند (خب، یک جورهایی هستند)، بلکه به این دلیل که من هنوز توانایی درک افکار و احساسات دیگران را پیدا نکرده‌ام. اما بیایید بگوییم من بزرگ‌تر هستم و احساسات خودآگاهی دارم. احساس گناه و شاید کمی‌ خجالت یا شرم خواهم کرد. من کامیون اسباب بازی شما را پس می‌دهم. میگم متاسفم در واقع، من کامیون اسباب بازی خود را به شما می‌دهم و به شما می‌گویم که می‌توانید آن را داشته باشید. با هم دوست می‌شویم و با کامیون‌هایمان بازی می‌کنیم. الان احساس غرور میکنم من پسر خوبی هستم.


ریشه شرمندگی کودکی


این احساسات خودآگاه به آرامی ‌افراد را به سمت رفتارهای اجتماعی‌تر سوق می‌دهد. ما به آن‌ها نیاز داریم زیرا آن‌ها به ما کمک می‌کنند تا در گروه‌ها و جوامع کارکردی منسجم شویم. دلیلی وجود دارد که عبارت “شرم نداری؟” امری اتهامی‌ محسوب می‌شود. اگر به این طرف و آن طرف می‌روید و سعی می‌کنید با همسر همه بخوابید واضح است که احساس شرم سالمی‌ ندارید و این کمبود شرم همه چیز را بی‌ثبات می‌کند. در اینجا می‌بینیم که همان‌طور که حجم عظیمی ‌از گناه و شرم می‌تواند فلج‌کننده و مخرب باشد، فقدان کامل گناه و شرم نیز می‌تواند از بسیاری جهات به همان اندازه بد باشد، اگر نگوییم بدتر.
در حالی که شرم شما را از انجام کارهای احمقانه یا افتضاح بازمی‌دارد، احساس گناه به طور مشابه ما را تشویق می‌کند تا اشتباهات خود را اصلاح کنیم. وقتی در مورد چیزی احساس گناه می‌کنیم، اغلب سعی می‌کنیم آن را درست کنیم. ما عذرخواهی می‌کنیم و در برخی موارد راه‌هایی برای رفع آن پیشنهاد می‌کنیم. این حس بدی دارد. اما این هم سالم است. ابراز گناه به خاطر تخلفات خود و تعیین مسیری برای اقدام اصلاحی به دیگران نشان می‌دهد که:
ما قوانین را می‌دانیم و می‌دانیم که آنها را شکستیم، و ما به اندازه کافی به دیگران در گروه اهمیت می‌دهیم که سعی کنیم مسائل را اصلاح کنیم. به طور خلاصه، شرم و گناه مشکل بزرگی را حل می‌کند که ذاتی زندگی در گروه‌های اجتماعی بزرگ‌تر است: آن‌ها به تنظیم رفتار کل گروه در سطح فردی کمک می‌کنند. آن‌ها بخشی از چیزی هستند که شهرها و کشورها و اقتصادها و جشن‌های تولد را ممکن کرده است. این یک چیز باور نکردنی است.


پارادوکس شرم و گناه


بنابراین ممکن است در آنجا نشسته باشید و فکر کنید: “خوب، منسون، اگر شرم و گناه اینقدر خوب است که ما را از اینکه آدم‌های وحشتناکی نباشیم، پس چرا آنها از نظر عاطفی ما را به طرق دیگر خراب می‌کنند؟” خب، دوباره، احساسات – همه احساسات – هر دو طرف را قطع می‌کنند. ارزش دوباره گفتن این را دارد: چیزی به نام احساس «خوب» یا «بد» وجود ندارد. فقط دلایل خوب و بد برای داشتن یک احساس وجود دارد. به عنوان مثال، شادی معمولاً یک احساس خوب در نظر گرفته می‌شود. خیلی‌ها می‌گویند باید تا حد امکان شادی را به حداکثر برسانیم. اما اگر هنگام شکنجه گربه همسایه با تفنگ BB در بهترین حالت خوشحال باشم … اوه، پس خوشحالی من احساس خوبی نیست.
به همین ترتیب، اگر شرم من در اطراف ظاهرم باشد – اگر اعتقاد غیرمنطقی به زشت بودن بدنم داشته باشم و سعی کنم تا آنجا که ممکن است آن را پنهان کنم – این یک شکل ناسالم از شرم است. اما اگر از این واقعیت که به دوست دختر دانشگاهم به شدت خیانت کردم خجالت می‌کشم و این شرم به من کمک می‌کند اعتماد را در روابط فعلی‌ام از بین ببرم، خب، آن شرم واقعاً می‌تواند احساس خوبی باشد زیرا مرا تحت کنترل نگه می‌دارد. بله، شرم به ما صدمه می‌زند و باعث می‌شود جنبه‌هایی از خودمان را دوست نداشته باشیم. اما همچنین نوعی بازدارنده عاطفی برای رفتار بد است. من سال‌ها پیش رابطه مهمی ‌را در زندگی‌ام به هم زدم. حالا شرم ناشی از آن به من کمک می‌کند که روابط فعلی‌ام را خراب نکنم. این یک شکل سالم از شرم در محل کار است.
دلیل اینکه شرم چنین رپ بدی می‌گیرد این است که بسیاری از ما شرم را به دلایل ضعیف درونی می‌کنیم. بیشتر این دلایل به دلیل فرهنگ یا خانواده‌ای است که در آن بزرگ می‌شویم. ما در کودکی به خاطر بینی بامزه خود به شدت مورد قضاوت قرار می‌گیریم، بنابراین با عقده عجیبی در مورد صورت خود بزرگ می‌شویم و در نهایت یازده نوع جراحی پلاستیک انجام می‌دهیم. سعی کنید آن را بپوشانید. یا به دلیل حساس بودن مورد تمسخر قرار می‌گیریم، بنابراین سخت و از نظر عاطفی بی‌احساس بزرگ می‌شویم. یا در یک فرقه مذهبی سختگیرانه بزرگ می‌شویم که ما را به خاطر هر فکر جنسی شرمنده می‌کند و باعث شرمساری شدید در مورد خیالات و تمایلات جنسی ما می‌شود.
ما باید به صورت فردی به ریشه‌های شرمندگی خود نگاه کنیم و در مورد مفید بودن یا نبودن آنها قضاوت کنیم. اگر چنین است، ما باید آنها را بپذیریم و با آنها زندگی کنیم. اگر نه، پس باید آنها را از بین ببریم و از نو شروع کنیم. ما این روند را در سطح فرهنگی نیز طی می‌کنیم. برای قرن‌ها، همجنس‌گرایی شرم‌آور تلقی می‌شد. سپس، در چند نسل گذشته، افراد شجاع ایستاده‌اند تا ادعا کنند که نه، آنها نباید از تمایلات جنسی خود خجالت بکشند، و نه جامعه نباید آنها را به خاطر آن شرمنده کند و کار کرده است. هنجارهای فرهنگی تغییر کرده است. بنابراین، چگونه این فرآیند را در خود انجام دهیم؟ چگونه سرچشمه‌های شرم خود را ریشه‌کن کنیم و قید تنفر از خود را کنار بگذاریم؟


خودشیفتگی


وقتی شرم تبدیل به خودشیفتگی می‌شود. یک پیچ و تاب جالب برای شرم وجود دارد که به نظر می‌رسد برای هیچ احساس دیگری وجود ندارد. تقریباً هر احساس دیگری با گذشت زمان از بین می‌رود. شاید امروز از آن گاف در محل کار خجالت بکشید، اما تا هفته آینده با همکارانتان درباره آن می‌خندید. شاید خوشحال باشید که شب گذشته در Bingo برنده شدید، اما تا زمان ناهار، دیگر از آن گذشته‌اید. خوب یا بد، به نظر می‌رسد که احساسات هرگز دوام نمی‌آورند. با این حال، به نحوی، شرم ما ماندگار است. برای سال‌ها. دهه‌ها. یک عمر کامل. چرک می‌شود. مانند یک قارچ کشنده، با گذشت زمان به نوعی خورنده و سمی‌تر می‌شود.

این به این دلیل است که شرم فقط یک احساس نیست. شرم نیز تا حدی با تعریف ما از خود تعریف می‌شود. این توسط نحوه دیدن خودمان تعیین می‌شود. اگر خود را وحشتناک و نالایق ببینیم، این احساس شرم را به طور نامحدود در آینده تداوم می‌بخشد.
جنبه دیگری از این خودتعریف طولانی مدت این است که با گذشت زمان، شروع به متقاعد کردن خود می‌کنیم که شرم ما به نوعی منحصر به فرد و خاص است. گذشته از این، سال‌هاست که احساس می‌کنیم به نحوی زشت هستیم که دیگران اینطور نیستند. بنابراین، نتیجه می‌شود که ما به نحوی از نظر کیهانی برای تحمل این نفرین انتخاب شده‌ایم، نفری که از بین بسیاری برگزیده شده است. این تصور از خود مبنی بر اینکه ما به نحوی منحصربفرد معیوب هستیم یا به نوعی دچار کمبود هستیم، بار روانی سختی است. این ما را خسته می‌کند و ما را با احساس دائمی ‌اضطراب و گناه زین می‌کند. در نتیجه، ذهن ما ناامیدانه به دنبال روش‌هایی برای مقابله است. معمولاً این کار را به یکی از دو روش انجام می‌دهد. شروع به این باور می‌کند که یا:
“من یک لقمه هستم و دنیا بدون من بهتر است.” یا: “دنیا برای انجام این کار با من تکه‌ای است و من آنها را به خاطر آن پس خواهم گرفت.” خودشیفتگی زمانی اتفاق می‌افتد که باور کنیم به نحوی منحصربه‌فرد مستحق درمان ویژه در جهان هستیم، زیرا اساساً با همه افراد اطرافمان متفاوت هستیم. خودشیفتگی می‌تواند مبتنی بر باور غیرمنطقی برتری باشد، اما همچنین می‌تواند مبتنی بر احساس حقارت غیرمنطقی باشد. آنها ممکن است در ظاهر باورهای متضادی باشند، اما نتیجه یکسان است: یک خود محوری پایدار که تمام ادراک و همدلی را در یک خودمنیت سیری‌ناپذیر فرو می‌ریزد. مانند یک سیاهچاله، خودشیفتگی تمام نور را در اطراف خود مصرف می‌کند و هرگز جاذبه شدید ناامیدی خود را روشن نمی‌کند یا از بار نمی‌برد.
هنگامی‌که شرم به خودشیفتگی تبدیل شد، حذف آن به طور فزاینده‌ای دشوار می‌شود، عمدتاً به این دلیل که خودشیفته می‌تواند خود را متقاعد کند که شرم او واقعاً اصلاً شرم نیست – که در واقع این چیزی است که آنها را بسیار خاص و منحصر به فرد و شایسته توجه می‌کند. نتیجه: خادمین کلیسا که بر سرکوب همجنس‌بازانی که خود مخفیانه همجنس‌گرا هستند تاکید می‌کنند. بازماندگان سوء استفاده جنسی معتاد جنسی شدند. قربانیان قلدری که به توجیه خشونت اعتقاد دارند. تمام باورها و رفتارهای انسانی به ظاهر دو وجهی و متناقض که من و شما اغلب می‌بینیم، اگر نوار را به اندازه کافی به عقب برگردانید، به تجربه‌ای از شرم برمی‌گردند.


مقابله با شرم و گناه


بنابراین، ما آموخته‌ایم که خود شرم لزوماً ناسالم نیست، این بافت اطراف شرم است که آن را ناسالم می‌کند. این دلایل شرم ما و همچنین نحوه برخورد ما با شرم است که آن را سمی ‌می‌کند. راه ناسالم برای پردازش شرم این است که آن را دفن کنید، پنهان کنید، وانمود کنید که آنجا نیست و هرگز اتفاق نیفتاده است. به طور کلی، دفن احساسات برای شما بد است. اما دفن شرم شما چیزی است که به آن قدرت می‌دهد. در عوض، کاری که می‌خواهیم انجام دهیم برعکس است: شرم خود را آشکار کنیم، آن را به اشتراک بگذاریم، خودمان را در مورد عیب‌هایمان باز کنیم تا دیگر ما را گروگان نگیرند. این می‌تواند منجر به پردازش سالمی ‌شود که باعث افزایش عزت‌نفس و بهبود رفاه می‌شود.
اگر شرم شما غیرمنطقی است: یعنی اگر از چیزهایی خجالت می‌کشید که نباید از آنها خجالت بکشید، با به اشتراک گذاشتن آن احساسات متوجه خواهید شد که چقدر غیرضروری بوده‌اند. خواهید دید که مردم شما را مسخره نمی‌کنند، دنیا از شما متنفر نیست، زمان متوقف نمی‌شود و آسمان در اطراف شما غار نمی‌کند. اما اگر کاری شرم‌آور انجام دادید، به اشتراک گذاشتن آن کار دیگری انجام می‌دهد: راه را برای بخشش باز می‌کند، توانایی زندگی با اشتباهات و کاستی‌های خود به گونه‌ای که اقدامات آینده شما را بهبود می‌بخشد، نه اینکه مانع آنها شود.
بنابراین، مسیر خودافشایی چگونه است؟ چگونه خود را برای شکست‌های درک شده خود ببخشید؟ در اینجا چند نکته برای کمک وجود دارد:
1. اینکه چه کسی هستید را، از کارهایی که انجام داده‌اید جدا کنید
ببین، همه ما کارهای احمقانه‌ای انجام می‌دهیم. همه ما گاهی اوقات به دیگران و خودمان اجازه می‌دهیم. همه ما پشیمان شده‌ایم. اما فقط به این دلیل که شما خراب‌کاری کردید به این معنی نیست که شما خراب هستید. شما می‌توانید از اشتباهات درس بگیرید، مهم نیست چقدر وحشتناک هستند. می‌توانید از شکست‌های خود به عنوان انگیزه‌ای برای بهتر شدن در آینده استفاده کنید. شما حتی می‌توانید از شکست‌های خود به عنوان یک داستان هشداردهنده استفاده کنید و به دیگرانی که درگیر مبارزات مشابهی هستند کمک کنید.
شکست‌ها و اشتباهات ارزش دارند آنها نیز اجتناب‌ناپذیر هستند. هیچ یک از ما لزوماً افرادی وحشتناک برای ارتکاب آنها نیستیم. بنابراین سعی کنید «من بد هستم» را با «کار بدی انجام دادم» جایگزین کنید. به عنوان مثال، “من گربه همسایه را زدم” به جای “من یک قاتل گربه، نابودگر گربه‌ها هستم.”

2. با انگیزه واقعی پشت اعمال خود همدلی کنید

هنگامی‌که اقدامات خود را از هویت خود جدا کردید، می‌توانید شروع به کشف دلایل واقعی کنید که چرا اشتباه کرده‌اید. شما آن پروژه کاری را خراب نکردید و همکاران خود را در این فرآیند به هم نزدید، زیرا انسان وحشتناکی هستید. شاید شما این کار را به این دلیل انجام دادید که در محل کار احساس قدردانی کرده‌اید و به اندازه کافی بی احترامی‌ کرده‌اید. ممکن است عصبانیت بر شما غلبه کرده و تکانشی شده‌اید. شاید سه روز بود که نخوابیده بودید و در بدترین لحظه ممکن تمام اراده خود را برای زندگی از دست داده‌اید. در هر صورت، کنار آمدن با چرایی اعمالتان، به شما این امکان را می‌دهد که درس‌های لازم را برای بهبود خود بیاموزید. هنگامی‌که خود را بهبود بخشید، تقریباً غیرممکن است که از آنچه منجر به آن شده است پشیمان شوید.
همچنین: فقط کمی ‌با خود همدلی داشته باشید. مثلاً اگر یک دوست خوب شما را سرزنش کند، در بیشتر مواقع، شما از شک و تردید به او بهره می‌برید و می‌بینید که چیست: یک خرابکاری عظیم، و تمام. شما شخصیت آنها را محکوم نمی‌کنید. با این حال، ما اغلب این کار را با خودمان انجام می‌دهیم. همه ما شایسته دوستی هستیم که به ما بگوید اشکالی ندارد و آن دوست در واقع می‌تواند خود ما باشد.
3. دفعه بعد بهتر عمل کنید
قدم بعدی این است که از احساسات شرم‌آور و گناهکار خود برای آینده استفاده کنید. شرم و گناه می‌توانند انگیزه‌های قوی برای بهبود خود باشند. آنها ما را تشویق می‌کنند که بهتر عمل کنیم. آنها به ما می‌گویند که در گذشته چه اشتباهی انجام داده‌ایم تا اشتباهات خود را تکرار نکنیم. به این ترتیب، شرم و گناه می‌توانند معلمان خردمندی باشند. حتی اگر آنها از نوع کاملاً ناخوشایند باشند که به خاطر صحبت کردن در کلاس با خط کش مچ شما را می‌زنند.


4. شرمندگی خود را به اشتراک بگذارید به خصوص اگر درد دارد
اما جنبه دیگری از شرم و گناه شما وجود دارد که ما هنوز در مورد آن صحبت نکرده‌ایم. و این واقعیتی است که برخلاف آنچه غرایزمان به ما می‌گوید، ابراز شرم و خجالت عموماً باعث همدلی دیگران و همچنین ایجاد حس صمیمیت در روابط ما می‌شود.
این بخش غیرمستقیم همه اینها است، با به اشتراک گذاشتن آنچه ما معتقدیم باید بیشتر پنهان کنیم، اینکه در واقع عشقی را که می‌خواهیم دریافت می‌کنیم، نه با پنهان کردن آن. این مزیت اصلی چیزهایی مانند درمان یا مشاوره یا فقط صحبت کردن با یک دوست خوب در یک شب جمعه و هق هق گریه آرام به درون کوزادیلاهای شما در حالی است که آنها شانه‌های شما را می‌مالند. در این لحظات فروپاشی است که ناگزیر قوی‌ترین روابط ایجاد می‌شود.


5. شرم خود را انتخاب کنید، ارزش‌های خود را انتخاب کنید
اما شاید مهم‌ترین درسی که شرم و گناه به ما می‌آموزد این باشد که آنها بازتابی از ارزش‌های ما هستند. با انتخاب ارزش‌های بهتر، خود را از شرم ناسالم رها می‌کنیم و انواع ناامنی‌های مناسب را به زندگی خود دعوت می‌کنیم. اگر از اینکه دوستتان واقعاً به شما نیاز دارد خجالت بکشید و در مورد آن احساس بدی دارید، این نشانه خوبی است که برای دوستی ارزش قائل هستید که کسی می‌تواند روی آن حساب کند. شرم به شما کمک می‌کند تا با ایجاد انگیزه برای گفتگوی صادقانه با دوست خود، عذرخواهی و حضور در کنار آنها در آینده، به این ارزش عمل کنید.
از سوی دیگر، اگر از نپوشیدن کفش مناسب در اطراف همکاران خود خجالت می‌کشید، این نشان می‌دهد که ارزش‌های شما نادرست هستند، که به جای احترام گذاشتن، به ظاهر و تایید اطرافیانتان اهمیت می‌دهید. این یک ارزش بد است زیرا نه تنها نمی‌توانید آنچه را که دیگران فکر می‌کنند کنترل کنید، بلکه در نهایت دستکاری خودمان است: شما رفتار خود را تغییر می‌دهید تا دیگران شما را متفاوت ببینند. به این ترتیب است که شرم روابط ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، در صمیمیت دخالت می‌کند، در نتیجه باعث می‌شود حتی بیشتر از قبل احساس تنهایی کنیم. در نهایت، ارزش‌های ما شرم‌ ما را تعیین می‌کنند. ارزش‌های خوب باعث شرمندگی خوب و سالم می‌شوند. ارزش‌های بد باعث ایجاد یک آشفتگی و نفرت از خود می‌شود. مثل همیشه، احساسات ما ریشه مشکلات ما نیستند، بلکه صرفاً راه‌حل‌های ما هستند و این چیزی برای خجالت نیست.

منبع: تیم محتوای آی خونه دار

از محصولات ما دیدن نمایید

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت ، استفاده از سرویس ریکپچای گوگل الزامی است که منوط به خط مشی رازداری و شرایط استفاده گوگل است.

من با این قوانین موافقم.

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من