این مقاله توضیح میدهد که چگونه ویژگیهایی که با روایت سنتی ما برای چیستی عشق و عشق باید چه باشد، مطابقت ندارند، در واقع اجزای ضروری برای موفقیت رابطه پایدار در زندگی هستند.
زندگی
1. اجازه دهید برخی از تعارضات حل نشده باقی بمانند
مردی به نام جان گاتمن وجود دارد. او مانند مایکل جردن در مورد روابط تحقیق میکند. او نه تنها بیش از چهل سال است که به مطالعه روابط صمیمانه میپردازد، بلکه عملاً این رشته را اختراع کرده است. گاتمن فرآیند روابط «برش نازک» را ابداع کرد، تکنیکی که در آن زوجها را به یک سری دستگاههای بیومتریک متصل میکند و سپس آنها را در حال مکالمههای کوتاه ضبط میکند. سپس گاتمن به عقب برمیگردد و فریم به فریم مکالمه را تجزیه و تحلیل میکند و به دادههای بیومتریک، زبان بدن، تونالیته و کلمات خاص انتخاب شده نگاه میکند. سپس او همه این دادهها را با هم ترکیب میکند تا پیشبینی کند که آیا ازدواج شما بد است یا خیر.
روند “برش نازک” او دارای نرخ موفقیت خیره کننده 91 درصدی در پیش بینی اینکه آیا زوجهای تازه ازدواج کرده طی 10 سال طلاق خواهند گرفت یا خیر! یک نتیجه خیره کننده برای هر تحقیق روانشناختی. سمینارها همچنین 50٪ درصد موفقیت بالاتری را در نجات ازدواجهای مشکلدار نسبت به مشاوره ازدواج سنتی گزارش میدهند. مقالات تحقیقاتی او جوایز آکادمیک کافی برای پر کردن ایالت دلاور را کسب کرده است. او 9 کتاب در موضوعات روابط صمیمانه، درمان زناشویی و علم اعتماد نوشته است.
نکته این است که وقتی نوبت به درک اینکه چه چیزی باعث موفقیت روابط طولانی مدت میشود، میرسد، جان گاتمن به صورت شما کوبیده و دستتان میاندازد. اولین چیزی که گاتمن تقریباً در تمام کتابهایش میگوید این است: این ایده که زوجها باید با هم ارتباط برقرار کنند و همه مشکلات خود را حل کنند، یک افسانه است. او در تحقیقات خود روی هزاران زوج خوشبخت، که برخی از آنها بیش از چهل سال ازدواج کردهاند، مکرراً متوجه شد که اغلب زوجهای موفق مسائل حل نشده دائمی دارند، مسائلی که گاهی اوقات برای چندین دهه در مورد آنها دعوا کردهاند. در همین حال، بسیاری از زوجهای ناموفق اصرار داشتند که همه چیز را حل کنند، زیرا معتقد بودند که هرگز نباید بین آنها اختلاف نظر وجود داشته باشد. خیلی زود یک رابطه خالی میشد.
مردم دوست دارند در مورد “عشق واقعی” خیال پردازی کنند. اما اگر چنین چیزی وجود داشته باشد، ما را ملزم میکند که گاهی اوقات چیزهایی را که دوست نداریم بپذیریم. زوجهای موفق میپذیرند و درک میکنند که برخی درگیریها اجتنابناپذیر است، همیشه چیزهایی وجود خواهد داشت که آنها دوست ندارند. در مورد شریک زندگی خود، یا چیزهایی که با آنها موافق نیستند. برای اینکه کسی را دوست داشته باشید نیازی به تغییر ندارید و نباید اجازه دهید برخی از اختلافات مانع ایجاد رابطهای شاد و سالم شود.
گاهی اوقات، تلاش برای حل یک تعارض میتواند مشکلات بیشتری را نسبت به رفع آن ایجاد کند. برخی از نبردها به سادگی ارزش جنگیدن را ندارند. گاهی اوقات، بهینهترین استراتژی رابطه، استراتژی زندگی و اجازه زندگی است.
2. تمایل به صدمه زدن به احساسات یکدیگر
همسرم زمان زیادی را جلوی آینه میگذراند زیرا به ظاهرش اهمیت میدهد. شبها قبل از بیرون رفتن، او اغلب بعد از یک جلسه آرایش/مو/لباس/هر کاری که زنان در آنجا انجام میدهند از حمام بیرون میآید و از من میپرسد که چطور به نظر میرسد. او معمولاً زرق و برق دار است، اما هر چند وقت یک بار سعی میکند با موهایش کاری جدید انجام دهد یا یک جفت چکمه میپوشد که برخی از طراحان مد پر زرق و برق از میلان فکر میکردند آوانگارد هستند ولی کار نمیکند. وقتی این را به او میگویم معمولاً عصبانی میشود. و در حالی که آن را به داخل کمد باز میگرداند تا همه چیز را دوباره انجام دهد و ما را 30 دقیقه معطل کند، یکسری کلمات چهار حرفی (خوشبختانه، آنها به زبان پرتغالی هستند) بیرون میزند و حتی گاهی اوقات تعدادی از آنها را به من میزند.
مردان اغلب در این موقعیت دروغ میگویند تا دوست دختر/همسرشان را خوشحال کنند. اما من این کار را نمیکنم. چرا؟ چون صداقت در رابطهام برایم مهمتر از احساس همیشه خوب بودن است. آخرین کسی که باید خودم را با او سانسور کنم زنی است که دوستش دارم. خوشبختانه من با زنی ازدواج کردم که موافق است همیشه صادق باشیم. وقتی بالاترین اولویت ما این است که همیشه احساس خوبی به خودمان بدهیم، یا اینکه همیشه احساس خوبی به شریکمان بدهیم، اغلب اوقات هیچکس احساس خوبی ندارد. روابط ما بدون اینکه خودمان بدانیم از هم میپاشد. بهتر است که چیزی را در رابطهتان مهمتر کنید تا اینکه همیشه احساس خوبی داشته باشید. احساس خوب وقتی اتفاق میافتد که چیزهای مهم را بفهمید: ارزشها، نیازها و اعتماد.
اگر احساس خفگی میکنم و میخواهم بیشتر به تنهایی وقت بگذرانم، باید بتوانم بدون سرزنش او بگویم و او باید بتواند بدون سرزنش من بشنود، علیرغم احساسات ناخوشایندی که ممکن است ایجاد کند. یا اگر او احساس میکند که من نسبت به او سرد هستم و به او پاسخ نمیدهم، باید بتواند آن را بدون سرزنش من بگوید و من باید بتوانم بدون سرزنش او بشنوم، علیرغم احساسات ناخوشایندی که ممکن است ایجاد کند. اگر بخواهیم رابطهای سالم داشته باشیم، رابطهای که نیازهای هر دو نفر را برآورده کند، این گفتگوها بسیار مهم هستند. بدون آنها، ما مسیر یکدیگر را گم میکنیم.
3. تمایل به پایان دادن به آن
فداکاری رمانتیک در فرهنگ ما ایدهآل شده است. تقریباً هر فیلمی را که عاشقانه است به من نشان دهید و مطمئناً یک شخصیت مستاصل و نیازمند را نشان میدهد که به خاطر عاشق شدن با یک نفر با خود مانند سگ رفتار میکند. حقیقت این است که معیارهای ما برای اینکه یک “رابطه موفق” چگونه باید باشد، بسیار بد است. اگر یک رابطه تمام شود و کسی نمرده باشد، بدون در نظر گرفتن شرایط عاطفی یا عملی موجود در زندگی آن فرد، آن را به عنوان یک شکست در نظر میگیریم. و این به نوعی دیوانه کننده است.
درباره هوش مصنوعی اینجا بخوانید
رومئو و ژولیت در ابتدا به عنوان طنز نوشته شده بود تا نشان دهد هر چیزی که در عشق جوانی و عاشقانه اشتباه است و اینکه چگونه باورهای غیرمنطقی در مورد روابط میتواند شما را وادار به انجام کارهای احمقانه مانند نوشیدن سم کند، نشان دهد، زیرا والدین شما والدین برخی دخترها را دوست ندارند. اما به نوعی، ما به این نمایشنامه به عنوان یک عاشقانه فکر میکنیم. این نوع آرمانسازی غیرمنطقی است که باعث میشود مردم با شریکهایی بمانند که با آنها مثل گاو رفتار میکنند، نیازها و هویت خود را رها میکنند، خود را به شهدایی تبدیل میکنند که همیشه بدبخت هستند، تا درد و رنج خود را به نام سرکوب کنند. حفظ رابطه “تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند.”
گاهی اوقات تنها چیزی که میتواند یک رابطه را موفق کند، پایان دادن به آن در زمان لازم است، قبل از اینکه خیلی آسیبزا شود. تمایل به انجام آن به ما اجازه میدهد تا مرزهای لازم را برای کمک به رشد خود و شریک زندگی خود ایجاد کنیم.
به من شلیک کن تا دوستت داشته باشم. اگر خودم را دوست داشتم به تو شلیک میکردم. (مرلین منسن)
“تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند” عاشقانه و همه چیز تمام است، اما وقتی ما رابطه خود را به عنوان چیزی مهمتر از خودمان – مهمتر از ارزشهایمان، از نیازهایمان و هر چیز دیگری در زندگیمان – میپرستیم، یک پویایی بیمار ایجاد میکنیم که در آن هیچ مسئولیتی وجود ندارد. ما هیچ دلیلی نداریم که روی خودمان کار کنیم و رشد کنیم، زیرا شریک زندگی ما هر چه باشد باید آنجا باشد. شریک ما هیچ دلیلی ندارد که روی خودش کار کند و رشد کند، زیرا ما در هر شرایطی آنجا خواهیم بود. همه اینها باعث رکود میشود و رکود برابر با بدبختی است.

زندگی
4. احساس جذابیت برای افراد خارج از رابطه
یکی از ظلمهای ذهنی که ما در یک رابطه غیر صادقانه با آن روبرو هستیم، موقعیتی است که در آن هر فکر عاطفی یا جنسی ملایمی که شریک زندگی شما را درگیر نمیکند، به منزله خیانت بزرگ است. به همان اندازه که دوست داریم باور کنیم که فقط برای شریک زندگی خود چشم داریم، زیست شناسی چیز دیگری میگوید. هنگامیکه از مرحله ماه عسل چشمهای پرستاره و اکسی توسین عبور کنیم، تازگی شریک زندگی ما میتواند کمی از بین برود. متأسفانه، تمایلات جنسی انسان تا حدی حول محور تازگی است. من همیشه ایمیلهایی از افرادی دریافت میکنم که در ازدواج/روابط شادی هستند که با یافتن جذابیت شخص دیگری چشمپوشی میکنند و به این دلیل احساس میکنند که افراد وحشتناکی هستند. اما حقیقت این است که نه تنها میتوانیم چندین نفر را همزمان جذاب و جالب بدانیم، بلکه این امر یک امر اجتنابناپذیر بیولوژیکی است.
چیزی که اجتناب ناپذیر نیست، تصمیم ما برای عمل به جاذبه است یا نه. اکثر ما، بیشتر اوقات، تصمیم میگیریم که به آن احساسات عمل نکنیم. مانند امواج از ما میگذرند و ما را با شریک زندگیمان رها میکنند، همان طور که ما را پیدا کردند. این امر در برخی افراد باعث احساس گناه و در برخی دیگر حسادت غیرمنطقی زیادی میشود. فیلمنامههای فرهنگی ما به ما میگویند که وقتی عاشق میشویم، قرار است این پایان داستان باشد. اگر کسی با ما معاشقه میکند و ما از آن لذت میبریم، یا اگر خودمان را در حال داشتن یک فانتزی سکسی گهگاهی اشتباه میکنیم، حتما مشکلی در ما یا رابطهمان وجود دارد.
اما این به سادگی اینطور نیست. در واقع، سالمتر است که به خود اجازه دهید این احساسات را تجربه کند و سپس آنها را رها کنید. وقتی این احساسات را سرکوب میکنید، به آنها قدرت میدهید، به آنها اجازه میدهید رفتار شما را برای شما دیکته کنند (سرکوب) نه اینکه رفتارتان را برای خودتان دیکته کنند (از طریق احساس کردن آنها و در عین حال انتخاب نکردن کاری).
افرادی که این هوسها را سرکوب میکنند، اغلب کسانی هستند که در نهایت تسلیم آنها میشوند و ناگهان متوجه میشوند که منشی را در کمد جارو پیچاندهاند و نمیدانند چگونه به آنجا رسیدهاند و حدود بیست و دو ثانیه بعد عمیقاً پشیمان میشوند. کسانی که این تمایلات را سرکوب میکنند، اغلب کسانی هستند که آنها را به شریک زندگی خود فرافکنی میکنند و کورکورانه حسادت میکنند، سعی میکنند هر فکر شریک زندگی خود را کنترل کنند و تمام توجه و محبت شریک زندگی خود را به خود معطوف میکنند.
افرادی که این میلها را سرکوب میکنند، اغلب کسانی هستند که یک روز ناراضی و ناامید از خواب بیدار میشوند و دلیل آن را نمیدانند و نمیدانند تمام روزها چطور گذشت و جملاتی از این قبیل میگویند: «یادت میآید چقدر عاشق بودیم؟
نگاه کردن به افراد جذاب لذتبخش است. صحبت با افراد جذاب لذت بخش است. فکر کردن به افراد جذاب لذتبخش است. این به دلیل وضعیت روابط فیس بوک ما تغییر نخواهد کرد. و هنگامیکه این انگیزهها را نسبت به افراد دیگر کاهش میدهید، آنها را نسبت به شریک زندگی خود نیز کاهش میدهید. شما بخشی از خودتان را میکشید و در نهایت فقط به رابطهتان آسیب میرساند.
وقتی اکنون با یک زن زیبا ملاقات میکنم، مانند هر مردی از آن لذت میبرم. اما همچنین به من یادآوری میکند که چرا از بین تمام زنان زیبایی که تا به حال ملاقات کردهام و قرار ملاقات گذاشتهام، انتخاب کردم که با همسرم باشم. من در زنان جذاب همه چیزهایی را که همسرم دارد و اکثر زنان فاقد آن هستند میبینم. در حالی که از توجه یا حتی معاشقه قدردانی میکنم، این تجربه تنها تعهد من را تقویت میکند. جذابیت همه جا هست. صمیمیت واقعی نیست.
وقتی به شخصی متعهد میشویم، افکار، احساسات یا ادراکات خود را به او متعهد نمیکنیم. ما نمیتوانیم افکار، احساسات و ادراکات خود را در اکثر مواقع کنترل کنیم، پس چگونه میتوانیم این تعهد را انجام دهیم؟ آنچه ما میتوانیم کنترل کنیم اعمالمان است. آنچه که ما به آن شخص خاص متعهد میشویم، همین اعمال است. بگذارید همه چیز بیاید و برود، همانطور که ناگزیر خواهد شد.
5. صرف زمان جدا
همه ما آن دوستی را داریم که به محض وارد شدن به رابطه به طور مرموزی وجود خود را از دست میدهد. شما همیشه آن را میبینید: مردی که با کسی ملاقات میکند و بسکتبال بازی نمیکند و با دوستانش مینشیند، یا زنی که ناگهان تصمیم میگیرد هر کمیک و بازی ویدیویی را دوست دارد که شریک زندگیاش دوست دارد، حتی اگر او به درستی بلد نیست. کنترلر XBox را نگه دارید. و نه فقط برای ما بلکه برای آنها دردسرساز است.
وقتی عاشق میشویم باورها و خواستههای غیرمنطقی پیدا میکنیم. یکی از این خواستهها این است که اجازه دهیم زندگی ما توسط فردی که شیفته او هستیم مصرف شود. این احساس بسیار خوبی دارد، به همان شکلی که کوکائین مسموم کننده است (نه، واقعاً) مسموم کننده است. مشکل تنها زمانی به وجود میآید که این خواسته به واقعیت تبدیل شود. مشکلی که اجازه میدهید هویت شما توسط یک رابطه عاشقانه مورد استفاده قرار گیرد این است که وقتی تغییر میکنید تا به فردی که دوستش دارید نزدیک شوید، دیگر فردی نیستید که آنها در وهله اول عاشق او شدند.
مهم است که گهگاه از شریک زندگی خود فاصله بگیرید و نظر خود را ثابت کنید وابستگی، برخی از سرگرمیها یا علایق خود را حفظ کنید. چند دوست جداگانه داشته باشید؛ گاه به تنهایی به جایی سفر کنید. به یاد داشته باشید که در وهله اول چه چیزی شما را به سمت شریک زندگی تان کشاند. بدون این اکسیژن برای تنفس، آتش بین شما دو نفر خاموش خواهد شد و آنچه زمانی جرقه بود تنها به اصطکاک تبدیل خواهد شد.
6. پذیرش معایب شریک زندگی خود
میلان کوندرا در رمان سبکی تحمل ناپذیر هستی میگوید دو نوع زن وجود دارد: 1) مردانی که به دنبال زن کامل هستند و هرگز نمیتوانند او را پیدا کنند و 2) مردانی که خود را متقاعد میکنند که هر زنی را که ملاقات میکنند از قبل کامل است.
من این مشاهدات را دوست دارم و معتقدم که نه فقط برای زنان زن، بلکه فقط در مورد هر کسی که دائماً خود را در روابط ناکارآمد میبیند صدق میکند. آنها یا سعی میکنند شریک زندگیشان را با «تعیین» یا تغییر دادن آنها کامل کنند، یا خود را فریب میدهند و فکر میکنند که شریکشان از قبل کامل است. این یکی از آن چیزهایی است که آنقدرها هم که به نظر میرسد پیچیده نیست. بیایید آن را تجزیه کنیم: هر فردی دارای عیب و نقص است. شما هرگز نمیتوانید یک فرد را مجبور به تغییر کنید. بنابراین: شما باید با کسی قرار ملاقات بگذارید که نقایصی دارد که بتوانید با آنها زندگی کنید یا حتی از آنها قدردانی کنید.
دقیقترین معیار برای عشق شما به کسی، احساس شما نسبت به عیبهای اوست. اگر آنها را بپذیرید و حتی برخی از کاستیهای آنها را دوست داشته باشید، نظافت وسواسی او، تیکهای اجتماعی ناخوشایند او، آنها میتوانند برخی از کاستیهای شما را بپذیرند و حتی آنها را دوست دارند، خوب، این نشانه صمیمیت واقعی است.
یکی از بهترین (و قدیمیترین!) بیان این ایده از افلاطون در قالب یک اسطوره آمده است. افلاطون در سمپوزیوم خود نوشت که انسانها در اصل آندروژن و کامل بودند. آنها هیچ کمبودی احساس نمیکردند، هیچ بلاتکلیفی نداشتند، و آنقدر قدرتمند بودند که قیام کردند و خود خدایان را به چالش کشیدند. این مسئله برای خدایان مشکل ایجاد کرد. آنها نمیخواستند نسل بشر را کاملاً از بین ببرند، زیرا کسی را نداشتند که بر آن حکومت کند، بلکه باید کاری میکردند تا انسانیت را متواضع کند.
بنابراین، زئوس هر انسان را به دو بخش مرد و زن (یا مرد و مرد، یا زن و زن) تقسیم کرد و آنها را محکوم کرد که زندگی کوتاه فانی خود را در سرگردانی در جهان به دنبال نیمه دیگر خود بگذرانند، نیمهای که باعث میشود آنها دوباره احساس کامل و قدرتمند کنند. این تمامیت نه از ملاقات دو کمال، بلکه از ملاقات دو نقص حاصل میشود، دو نقصی که هم تکمیل کننده و هم کمبودهای یکدیگر را جبران میکنند.
الکس گری، هنرمند، زمانی گفت: “عشق واقعی زمانی است که آسیب شناسی دو نفر مکمل آسیب شناسی یکدیگر باشد.” عشق طبق تعریف دیوانه و غیرمنطقی است. بهترین عشق زمانی عمل میکند که غیرمنطقیهای ما مکمل یکدیگر باشند و عیبهای ما یکدیگر را شیفته خود کنند. ممکن است این کمالات ما در وهله اول یکدیگر را جذب کنند. اما این نواقص ما هستند که تصمیم میگیرند با هم بمانیم یا نه.