فرهنگ و سینما

رسانه اجتماعی و واقعیاتی درباره آن

رسانه اجتماعی و واقعیاتی درباره آن

وقتی من بچه بودم، بحث‌های جدی در کلیساها، مدارس، و در مقابل کنگره در مورد رسانه اجتماعی و اینکه آیا موسیقی‌ای که من و دوستانم به آن گوش می‌دادیم ممکن است شیطانی باشد وجود داشت. به یاد دارم که مادر دوستم او را وادار کرد که تمام نوارهای متالیکا خود را دور بریزد. یادم می‌آید وقتی از مادرم می‌خواستم آلبوم جدید پانترا را بخرد، برچسب‌های هشداردهنده والدین را پنهان کردم. زمانی که من به نوجوانی رسیدم، بزرگ‌ترها از موسیقی توهین‌آمیز کناره گرفته بودند و هیستریک خود را بر سر نیروهای فاسد بازی‌های ویدیویی خشن آغاز کرده بودند. قتل‌عام کلمباین در سال 1999 در مورد سرگرمی‌های خشونت‌آمیز به اوج فشار خود دست زد. در آن زمان، تیراندازی در مدارس هنوز یک اتفاق نادر بود. شایسته بود که چنین عمل نامفهومی ‌با چنین شکل سرگرمی‌ جدید و نامفهومی‌ توضیح داده شود.
امروز، ما به گروه‌های متال موی اواخر دهه هشتاد به عنوان سرگرمی‌ می‌خندیم، در حالی که هیپ‌هاپ تکان‌دهنده اوایل دهه نود به سنگ بنای فرهنگ مدرن ما تبدیل شده است. پس از صدها مطالعه در طول چندین دهه، انجمن روان‌شناسی آمریکا گزارش می‌دهد که هنوز هیچ مدرکی مبنی بر اینکه بازی‌های ویدیویی باعث ایجاد انگیزه در افراد برای ارتکاب خشونت می‌شود، پیدا نکرده‌اند. زمان اضطراب جمعی ما را برطرف کرده است. جدید به قدیمی‌ تبدیل شده است، تکان‌دهنده تبدیل به مورد انتظار شده است. با این حال، امروز ما خود را در چنگال یک وحشت اخلاقی دیگر می‌یابیم، این بار در اطراف رسانه ‌های اجتماعی.

رسانه اجتماعی


سازها تغییر کرده‌اند، اما آهنگ همان “آیا گوشی‌های هوشمند نسلی را نابود کردند؟” یک تیتر در آتلانتیک می‌خواند. «رسانه های اجتماعی می‌توانند دوران کودکی را بدزدند» در بلومبرگ بیزینس‌ویک می‌خواند. نویسنده Jaron Lanier در کتاب خود، ده استدلال برای حذف حساب‌های رسانه های اجتماعی شما، بیان می‌کند که «ما توسط تکنسین‌های کوچکی که نمی‌توانیم ببینیم، برای اهدافی که نمی‌دانیم هیپنوتیزم می‌شویم. اکنون همه ما حیوانات آزمایشگاهی هستیم.» در کتاب پرفروش نیویورک تایمز، مینیمالیسم دیجیتال، نویسنده بهره‌وری و استاد جورج تاون، کال نیوپورت، حتی فراتر رفت و اعلام کرد که شرکت‌های فناوری بزرگ در واقع «کشاورزان تنباکو با تی شرت‌هایی هستند که یک محصول اعتیادآور را به بچه‌ها می‌فروشند».
اما هیچ‌چیز و هیچ‌کس مانند فیلم اخیر نتفلیکس، معضل اجتماعی، به این سطح هیستری «آسمان در حال سقوط است» برخورد نکرده است. من آن را یک مستند می‌نامم با این تفاوت که هیچگونه داده یا شواهد علمی‌ واقعی در آن وجود ندارد. درعوض، ما با بازآفرینی‌های تخیلی هشدارهای مکرر «متخصصان» صنعت فناوری مواجه هستیم که همه آنها به سادگی نظرات یکدیگر را برای 94 دقیقه تکرار و تقویت می‌کنند.
فیلم اتاق پژواک مردمی‌ است که همگی دقیقاً دیدگاه یکسانی دارند بدون هیچ مخالفی. نویسنده فناوری و مدافع رسانه های اجتماعی، نیر ایال، به من گفت که کل مصاحبه سه ساعته‌اش از فیلم حذف شده است، به جز ده ثانیه از مصاحبه با جاناتان‌هایت، یکی دیگر از شکاکان انتقاد رسانه های اجتماعی. اما جدای از نادیده گرفتن مخالفت‌ها، فیلم آزادانه در یک فانتزی ترسناک از اینکه چگونه رسانه های اجتماعی می‌توانند خانواده معمولی آمریکایی شما را فاسد کنند، غرق می‌شود. پسری بدبخت را نشان می‌دهد که با چند ویدیوی یوتیوب به افسردگی و اعتقادات سیاسی رادیکال سوق داده می‌شود. دختری که به دلیل یک اپلیکیشن شبیه اینستاگرام گرفتار مسائل مربوط به خودانگاره و ناامنی است. خانواده‌ای که به دلیل قطع مداوم تلفن نمی‌توانند صحبت کنند یا با هم باشند. یک ابر الگوریتم نابغه شیطانی که به طرز دیوانه‌واری می‌خندد، زیرا تعیین می‌کند چه تبلیغی را به هر شخص نشان دهد.
این روزها رسانه های اجتماعی کیسه بوکس مورد علاقه همه بیماری‌های اجتماعی ما هستند. و ببین، متوجه شدم. تنها چیزی که طول می‌کشد حدود شش دقیقه در فیس‌بوک است تا متوجه شوید شما به شدت از انسانیت متنفر هستید به گونه‌ای که هرگز فکرش را نمی‌کردید.


مشکل از داده‌هاست


ببینید، تحقیقاتی در مورد رسانه های اجتماعی و تأثیرات آن بر مردم انجام شده است. مقدار زیادی از آن. آنها بررسی کرده‌اند که چگونه بر بزرگسالان تأثیر می‌گذارد، چگونه بر کودکان تأثیر می‌گذارد، چگونه بر سیاست و خلق‌وخو و عزت‌نفس و شادی عمومی ‌تأثیر می‌گذارد. نتایج احتمالا شما را شگفت‌زده خواهد کرد. شبکه‌های اجتماعی مشکل نیست. مشکل ما هستیم.
سه انتقاد رایج از رسانه های اجتماعی که اشتباه هستند


نقد اول: رسانه های اجتماعی به سلامت روان آسیب می‌زند


درست است که طی دو دهه گذشته، ما شاهد افزایش نگران‌کننده‌ای در میزان خودکشی، افسردگی و اضطراب به ویژه در جوانان بوده‌ایم. اما مشخص نیست که رسانه های اجتماعی دلیل آن هستند. بسیاری از تحقیقات ترسناک در مورد استفاده از رسانه های اجتماعی، تحقیقات همبستگی هستند. این بدان معناست که محققان به سادگی به مدت زمانی که مردم در رسانه‌های اجتماعی می‌گذرانند نگاه می‌کنند، سپس به این می‌پردازند که آیا آن افراد مضطرب و یا افسرده هستند یا خیر. آن‌ها سپس به دنبال این هستند که ببینند آیا همان افرادی که تمام روز در فیس‌بوک غرق می‌شوند، افرادی مضطرب و افسرده هستند یا خیر.

اکثر نتایج نشان داده‌اند که هستند. به عنوان مثال، یک مطالعه در سال 2018 ارتباط بین زمان استفاده از شبکه‌های اجتماعی و افزایش علائم افسردگی و اقدام به خودکشی را نشان داد. این تنها یکی از بسیاری از مطالعات همبستگی است که نتایج مشابهی را پیدا کرده است: استفاده زیاد از رسانه‌های اجتماعی = تعداد زیادی از نوجوانان افسرده. خیلی بد به نظر می‌رسد، اینطور نیست؟
مشکل مطالعاتی مانند این، این است که وضعیت مرغ و تخم مرغ است. آیا رسانه های اجتماعی باعث می‌شوند که کودکان بیشتر احساس افسردگی کنند؟ یا این که بچه‌های واقعاً افسرده بیشتر از رسانه های اجتماعی استفاده می‌کنند؟ این حد مطالعات همبستگی است. آنها به سادگی به شما نشان می‌دهند که دو چیز همزمان در حال رخ دادن هستند. آنها به شما نمی‌گویند که آیا این دو چیز به هم مرتبط هستند یا نه. به عنوان مثال، میزان طلاق در ایالت مین با مصرف مارگارین ارتباط زیادی دارد. اما بدیهی است که هیچ کس فکر نمی‌کند که مارگارین عامل اصلی طلاق است.
حقیقت این است که مطالعات همبستگی به نوعی بد است. آنها واقعاً اساسی هستند و نتایج آنقدرها مفید نیستند. پس چرا مردم آنها را انجام می‌دهند؟ خب، مردم آنها را انجام می‌دهند زیرا آسان هستند. خیلی آسان است که چند صد کودک را جمع‌آوری کنید، از آنها بپرسید که چقدر از رسانه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند، سپس از آنها بپرسید که آیا احساس اضطراب یا افسردگی می‌کنند، و یک صفحه گسترده ایجاد کنید. جمع آوری هزاران کودک، ردیابی آنها در طول یک دهه و محاسبه اینکه چگونه تغییر یا تغییر در استفاده آنها از رسانه های اجتماعی واقعاً بر سلامت روان آنها در طول سال‌ها تأثیر می‌گذارد، بسیار بسیار سخت‌تر است. این امر مستلزم صرف زمان و هزینه و محققین زیادی است. اما به این صورت است که می‌دانید آیا رسانه های اجتماعی باعث مشکلات سلامت روان می‌شوند یا خیر.
خب، محققانی که وقت و هزینه زیادی دارند این مطالعات طولی را انجام داده اند و نتایج به شرح زیر است:
محققان دانشگاه بریگهام‌یانگ استفاده از رسانه های اجتماعی و سلامت روان 500 نفر را بین 13 تا 20 سال از سال 2009 تا 2017 ردیابی کردند. بیش از نیمی‌ از افراد در این دوره هر روز از رسانه های اجتماعی استفاده می‌کردند. بسیاری از آنها حداقل یک ساعت در روز از آن استفاده می‌کردند. پس از هشت سال، محققان هیچ ارتباطی بین افسردگی/اضطراب و استفاده از رسانه های اجتماعی پیدا نکردند.

مطالعه مشابهی در فنلاند انجام شد و این بار 2891 نوجوان را بین سال‌های 2014 تا 2020 ردیابی کرد. آنها باز هم هیچ ارتباط علی بین استفاده از رسانه های اجتماعی و علائم افسردگی/اضطراب پیدا نکردند. نسخه دیگری از این مطالعه با 600 دانش‌آموز دبیرستانی و کالج در کانادا انجام شد. این یکی همچنین دریافت که استفاده از رسانه های اجتماعی علائم افسردگی را پیش بینی نمی‌کند.
اما در مورد FOMO چطور؟ در مورد تعقیب فیس‌بوک چطور؟ در مورد حسادت دیدن زندگی دوستانتان چطور؟
یک مطالعه آلمانی که بیش از یک سال روی 514 نفر انجام شد، نشان داد که هر چه کاربر شبکه‌های اجتماعی افسرده‌تر یا مضطرب‌تر باشد، احتمال بیشتری دارد که کاربران دیگر را «دفع» کنند یا به زندگی دیگران حسادت کنند. همان مطالعه کانادایی که در بالا ذکر شد همچنین نشان داد که علائم افسردگی در دختران استفاده‌ از رسانه های اجتماعی را پیش‌بینی می‌کند. بنابراین، محققان به این نتیجه می‌رسند که این اضطراب و افسردگی است که ما را به استفاده از رسانه های اجتماعی به همه روش‌های وحشتناکی که از آن استفاده می‌کنیم، سوق می‌دهد، نه برعکس. اساساً تخم مرغ لعنتی اول آمد.

اضطراب/افسردگی منجر به میزان بیشتری از استفاده حسادت‌آمیز و فضولانه از رسانه های اجتماعی می‌شود. هر چه تعداد تخم‌مرغ‌های بیشتری در سرتان به صدا درآید، احتمال بیشتری وجود دارد که در آنجا بنشینید و در آخرین، آدم خودشیفته‌ای که سلفی‌های ساحلی‌شان را در فید شما پست می‌کنند، نگاه کنید.
سپس، مطالعاتی هستند که هرگز در مورد آنها نشنیده‌اید. مانند موردی که در سال 2012 نشان داد ارسال به‌روزرسانی‌های وضعیت در فیس‌بوک احساس تنهایی را کاهش می‌دهد. یا موردی که در اوایل سال جاری فعالیتی در توییتر پیدا کرد به طور بالقوه می‌تواند شادی را افزایش دهد. آنهایی از ما که در سال 2004 حضور داشتند، می‌توانند به خاطر بیاورند که چرا رسانه های اجتماعی در وهله اول اینقدر اهمیت داشتند. آن‌ها شما را با همه افراد زندگی‌تان به روشی مرتبط می‌کردند که در گذشته غیرممکن بود. آن مزایای اولیه رسانه های اجتماعی آنقدر فوری و آشکار است که ما احتمالاً به آنها علاقه‌مند شده‌ایم و آنها را بدیهی می‌دانیم.


نقد دوم: رسانه های اجتماعی باعث افراط گرایی یا رادیکالیسم سیاسی می‌شوند


در دهه گذشته شاهد افزایش جمعیت بوده است جنبش‌های اسلامی ‌در سراسر جهان همچنین شاهد اعتراضات عمومی ‌بزرگ‌تر و مکرر، پذیرش جریان اصلی تئوری‌های توطئه و استدلال‌های واقعاً نفرت‌انگیز توییتر است. با توجه به اینکه گفتمان‌های سیاسی زیادی در رسانه های اجتماعی رخ می‌دهد، منطقی است که فرض کنیم رسانه های اجتماعی ممکن است علت همه مشکلات ما باشند. اما سه واقعیت، بعید می‌سازد که رسانه های اجتماعی مقصر باشند:


مطالعات نشان می‌دهد که دو قطبی شدن سیاسی در میان نسل‌های قدیمی‌تر که کمتر از رسانه های اجتماعی استفاده می‌کنند، بیشتر شده است. نسل‌های جوان‌تری که در رسانه های اجتماعی فعال‌تر هستند، تمایل دارند دیدگاه‌های معتدل‌تری داشته باشند. قطبش در ایالات متحده و بسیاری از کشورهای دیگر از دهه 1970، بسیار قبل از ظهور اینترنت، گسترش یافته است. قطبی شدن به طور جهانی در سراسر جهان رخ نداده است. در واقع، برخی از کشورها قطبی شدن کمتری را نسبت به دهه‌های گذشته تجربه می‌کنند.
توضیحات زیادی برای افزایش قطبی شدن سیاسی و پوپولیسم وجود دارد که شامل رسانه های اجتماعی نمی‌شود. افزایش نابرابری درآمد واضح‌ترین توضیح است. تفاوت در میزان تحصیلات در سنین مختلف جمعیتی رشد جمعیت مهاجر و چندفرهنگی. جهانی شدن و رکود دستمزدها و غیره.

 

10 پلتفرم و برنامه جدید در سوشال مدیا که باید با آن‌ها آشنا شوید! - راش وب

سوشال مدیا


اما در مورد اطلاعات نادرست و تئوری‌های توطئه چطور؟
خب، تحقیقات نشان می‌دهد که علیرغم گسترش «اخبار جعلی»، اکثر مردم به آن علاقه ندارند. در واقع، اکثر اخبار جعلی به اشتراک گذاشته می‌شوند نه به این دلیل که مردم فکر می‌کنند درست است، بلکه صرفاً به این دلیل که امتیازات جالبی را با دوستان خود در رسانه های اجتماعی به دست می‌آورند. نه تنها این، تحقیقات نشان می‌دهد که بیشتر اخبار جعلی از رسانه های اجتماعی سرچشمه نمی‌گیرند، بلکه در واقع از اخبار تلویزیونی سرچشمه می‌گیرند که در واقع منطقی است.

اخبار جعلی به ندرت چیز جدیدی است. در قرن 18 و 19، مردم به طور ناشناس روزنامه‌ها و جزوه‌هایی را منتشر می‌کردند که شایعات وحشتناکی را در مورد مخالفان سیاسی خود منتشر می‌کردند. دهه 1790، یکی از روزنامه‌ها که مخفیانه توسط توماس جفرسون تامین مالی می‌شد، مقالاتی تهمت‌آمیز نوشت و ادعا کرد که جورج واشنگتن خود را پادشاه جمهوری جدید اعلام می‌کند. در طول جنگ داخلی، روزنامه‌های جنوبی ادعا کردند که آبراهام لینکلن نه تنها برده‌داری را لغو می‌کند، بلکه سفیدپوستان و سیاه‌پوستان را مجبور به ازدواج می‌کند.


انتقاد سوم: شرکت‌های بزرگ فناوری از ضرب وشتم سود می‌برند


از فوتبالبالیست‌ها تا سیاستمداران گرفته تا کاردی بی، شرکت‌های فناوری بزرگ سیلیکون ولی به کیسه‌بوکس مورد علاقه همه تبدیل شده‌اند. مارک زاکربرگ در چند سال گذشته چهار بار در مقابل کنگره فراخوانده شده است تا پاسخگوی آن باشد. خب، من هنوز دقیقاً مطمئن نیستم برای چه چیزی. مدیران ارشد توییتر، گوگل، اپل و مایکروسافت به طور مشابه به واشنگتن فراخوانده شده‌اند تا برای رضایت عموم در آتش ضرب‌المثل سوزانده شوند. فرض در اینجا این است که رسانه های اجتماعی در حال تخریب ساختار جامعه هستند و فناوری بزرگ با خوشحالی از آن سود می‌برد. اما رسانه های اجتماعی جامعه را نابود نمی‌کنند و حتی اگر هم اینطور بود، فناوری بزرگ شعله‌های آتش را شعله‌ور نمی‌کند.

آنها در واقع برای از بین بردن آن پول زیادی خرج می‌کنند. این شرکت‌ها میلیاردها دلار برای مبارزه با اطلاعات نادرست و تئوری‌های توطئه هزینه کرده اند. یک مطالعه اخیر برای اینکه ببیند آیا الگوریتم گوگل محتوای حق جایگزین افراطی را تبلیغ می‌کند یا نه، در واقع خلاف این را نشان داد: به نظر می‌رسید که الگوریتم یوتیوب برای تبلیغ جریان اصلی، سایت‌های خبری تأسیس‌شده بسیار بیشتر از چهره‌های حاشیه‌ای خود، از راه خود خارج شده است.
به طور مشابه، سال گذشته فیسبوک ده‌ها هزار گروه‌های تئوری توطئه و تروریستی را ممنوع کرد. این بخشی از کمپین مداوم آنها برای پاکسازی پلتفرم آنها بوده است. آنها بیش از 10000 کارمند جدید را در دو سال گذشته استخدام کرده‌اند تا محتوای سایت را از نظر اطلاعات نادرست و خشونت بررسی کنند. آنها همچنین در ممنوع کردن حساب‌های تبلیغاتی در سال گذشته کاملاً سختگیر شده‌اند. قبل از انتخابات، صدها، اگر نگوییم هزاران کسب و کار قانونی، شاهد بسته شدن حساب‌های تبلیغاتی خود بدون هیچ توضیحی بودند. فیسبوک نه تنها از اطلاعات نادرست سود نمی‌برد، بلکه بدون شک در تلاش برای پاکسازی آن، پول زیادی از دست می‌دهد. چه با سیاست‌ها یا تصمیم‌های سرمقاله آنها موافق باشید، نمی‌توانید استدلال کنید که آنها هیچ کاری انجام نمی‌دهند.
بله، اما واضح است که چیزی درست نیست … پس چیست؟
در دهه 90، تئوری‌های توطئه رایج بود که اکنون وجود دارد. تفاوت این بود که آنها بسیار کمتر مضر بودند. زیرا شبکه‌های اجتماعی که در آن زمان وجود داشت آنها را به شدت از منبع قطع می‌کرد. فیس بوک تئوری توطئه را خلق نکرد. این فقط به آدم‌ها فرصتی می‌دهد تا یکدیگر را پیدا کنند و با هم ارتباط برقرار کنند. زیرا خوب یا بد، فیسبوک به همه این فرصت را می‌دهد که یکدیگر را پیدا کنند و با هم ارتباط برقرار کنند. هنگامی‌که این افراد یکدیگر را پیدا کردند و به هم متصل شدند، به دلیل اعتقاد مشترکشان به آخرالزمان یا هر چیز دیگری، انگیزه بیشتری برای پست گذاشتن و تعامل با دیگران در مورد ایده‌های دیوانه‌وار خود پیدا می‌کنند.

این عدم تقارن در باورها مهم است، زیرا هر چه این باور افراطی و منفی‌تر باشد، فرد انگیزه بیشتری برای به اشتراک گذاشتن آن با دیگران دارد. وقتی پلتفرم‌های عظیمی‌ را بر اساس اشتراک‌گذاری می‌سازید، همه چیز زشت می‌شود.


قانون 90/9/1

این یک “قاعده” است که بیان می‌کند 80٪ نتایج از 20٪ از فرآیندها حاصل می‌شود. به عنوان مثال، 80٪ از درآمد یک شرکت اغلب از 20٪ از مشتریان آن حاصل می‌شود. 80 درصد از زندگی اجتماعی شما احتمالاً با 20 درصد از دوستانتان سپری می‌شود. 80% تصادفات رانندگی توسط 20% رانندگان ایجاد می‌شود. 80 درصد جرم توسط 20 درصد مردم انجام می‌شود و غیره. (توجه: قانون 80/20 همیشه هر بار دقیقاً به 80/20 تغییر نمی‌کند، اما این اصل پابرجاست – اکثر خروجی‌ها توسط اقلیتی از ورودی‌ها ایجاد می‌شود.)
افرادی که شبکه‌های اجتماعی و جوامع آنلاین را مطالعه کرده‌اند، قانون مشابهی را برای توصیف اطلاعات به اشتراک گذاشته شده در اینترنت پیدا کرده‌اند. آنها به آن لقب “قانون 90/9/1” داده‌اند. قانون 90/9/1 نشان می‌دهد که در هر شبکه اجتماعی یا جامعه آنلاین، 1٪ از کاربران 90٪ محتوا را تولید می‌کنند، 9٪ از کاربران 10٪ محتوا را تولید می‌کنند و 90٪ دیگر مردم عمدتاً ناظران خاموش هستند.
بیایید 1٪ را که 90٪ از تولیدکنندگان محتوا را ایجاد می‌کنند، صدا کنیم. ما 9٪ را درگیرکننده می‌نامیم. زیرا بیشتر محتوای آنها واکنشی است به آنچه که 1٪ ایجاد می‌کند، و 90٪ را که صرفاً ناظر هستند، به عنوان کمین‌کننده یاد می‌کنیم. تحقیقات در مورد استفاده از رسانه های اجتماعی نشان می‌دهد که افراد تمایل دارند فقط چیزهایی را منتشر کنند که عمیقاً به آنها اهمیت می‌دهند. به عروسی‌ها، فارغ التحصیلی‌ها، تولد کودکان و توطئه‌های جهانی فکر کنید که دنیا را نابود خواهند کرد. این بدان معنی است که بیشتر سازندگان افرادی هستند که یا به شدت به محتوا علاقه دارند یا محتوا بخش عمده‌ای از زندگی آنهاست.
مشارکت کنندگان تمایل دارند در اطراف سازندگانی که با آنها همذات‌پنداری می‌کنند و آنها را دوست دارند جمع شوند. این به این دلیل است که سازندگان مورد علاقه آنها (یا، حدس می‌زنم، «اینفلوئنسرها») ایده‌ها و ارزش‌هایشان را بهتر از آن‌چه می‌توانند برای خودشان نشان دهند، نشان می‌دهند. درگیرها افرادی هستند که آرزو می‌کنند بتوانند آنچه را که سازندگان می‌گویند را بیان کنند، اما زمان/انرژی/جسارت/استعداد برای انجام آن را ندارند. بنابراین، این قبیله‌های کوچک درگیر در اطراف سازندگان جمع می‌شوند، جایی که آنها را تأیید می‌کنند، حمایت می‌کنند و در برابر تهدیدات از آنها دفاع می‌کنند.
پویایی حاصل از شبکه‌های اجتماعی منعکس‌کننده سوگواری قدیمی‌ برتراند راسل است: «کل مشکل دنیا این است که احمق‌ها و متعصب‌ها همیشه نسبت به خودشان مطمئن هستند و افراد عاقل‌تر پر از تردید». سازندگان تا حد زیادی احمق‌ها و متعصبانی هستند که از خودشان مطمئن هستند. آنها به طور نامتناسبی اخلاق‌گرا هستند. لزوماً الگوریتم‌های پلتفرم نیستند که به نفع این افراد متعصب هستند، بلکه روان‌شناسی انسان از این احمق‌ها و متعصبان حمایت می‌کند و الگوریتم‌ها به سادگی روانشناسی ما را به ما منعکس می‌کنند.
در این میان، کمین کنندگان – 90 درصد – افرادی هستند که کم و بیش معقول هستند. از آنجایی که آنها کم و بیش معقول هستند، گذراندن بعدازظهر خود را با بحث در فیسبوک پرفایده نمی‌بینند. آنها از اعتقادات خود مطمئن نیستند و به گزینه‌های جایگزین باز می‌مانند و از آنجایی که آنها به گزینه‌های جایگزین بازمی‌گردند، در ارسال عمومی ‌چیزی که ممکن است کاملاً باور نداشته باشند مردد هستند. در نتیجه، اکثریت باورهای مردم مورد توجه قرار نمی‌گیرند و تأثیر کمی ‌بر روایت فرهنگی کلی دارند. به همین دلیل است که اینترنت به این دنیای عجیب و غریب تبدیل می‌شود که در آن واقعیت تحریف می‌شود و روی سرش می‌چرخد.
مسائلی که برای اقلیت‌های کوچک اما پر سر و صدا مهم هستند، بحث اکثریت را دیکته می‌کنند. سال گذشته، مشاجرات بر سر حمام ترنس‌جندرها بر توییتر غالب شد و زمان زیادی را در تلویزیون مصرف کرد، که منجر شد به “لغو” J.K. رولینگ. این در حالی است که تقریباً نیمی‌ از یک درصد از جمعیت ایالات متحده به عنوان تراجنسیتی شناخته می‌شوند. در همین حال، بحث‌ها در مورد مسائلی که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را تحت تاثیر قرار می‌دهد، مانند زیرساخت‌ها، مراقبت‌های بهداشتی، بی خانمانی، سلامت روان و غیره همچنان نادیده گرفته می‌شود.
از آنجایی که دیدگاه‌های رادیکال و غیرمتعارف نفوذ نامتناسبی را در فضای مجازی اعمال می‌کنند، به اشتباه آن‌ها را رایج و متعارف می‌دانند. اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی‌ها در طول همه‌گیری از دستورات ماسک پیروی کردند، با این حال تصور رایج در بیشتر ایالات متحده این است که بیشتر مردم این کار را نمی‌کنند. به طور مشابه، این تصور وجود دارد که بسیاری از نسل‌های جوان «بیدار» هستند و از نظریه نژاد انتقادی پیروی می‌کنند، در حالی که نظرسنجی‌ها به طور مداوم نشان می‌دهند که این دیدگاه‌ها در تمام بخش‌های جامعه به‌شدت نامحبوب هستند. افراد در سطوح افراطی و غیرمنطقی بدبینی ایجاد می‌کنند.
از آنجایی که سازندگان آنلاین تمایل دارند که نابودگر و افراط گرا باشند، درک کلی از وضعیت جهان به طور فزاینده‌ای منفی می‌شود. داده‌های نظرسنجی نشان می‌دهد که خوش‌بینی در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته در پایین‌ترین حد خود قرار دارد. حیف از این واقعیت که تقریباً با هر اندازه گیری آماری – ثروت، طول عمر، صلح، آموزش، برابری، فناوری و غیره – ما در بهترین زمان تاریخ بشر زندگی می‌کنیم، و حتی به آن نزدیک هم نیست. بسیاری از این موارد را می‌توان در این عبارت ساده خلاصه کرد: رسانه های اجتماعی به طور دقیق جامعه زیربنایی را منعکس نمی‌کنند.
این در ظاهر واضح به نظر می‌رسد، با این حال متوجه می‌شوم که اکثر ما بارها و بارها آن را فراموش می‌کنیم. ما فرض می‌کنیم که اخبار وحشتناکی که در فیسبوک منتشر می‌شود، درست است. ما جریان وحشتناک نظرات را در زیر می‌بینیم و با خود فکر می‌کنیم: “مردم چرندند.” اما این واقعیت نیست. رسانه های اجتماعی واقعیت را منعکس نمی‌کنند. رسانه های اجتماعی آینه‌ای از جامعه را منعکس می‌کنند، آینه‌ای که چیزهای دیوانه‌کننده و خارق‌العاده را مبالغه می‌کند، در حالی که عاقل و عادی را به حداقل می‌رساند و فشرده می‌کند. نتیجه این است که ما یک روایت نادرست در مورد آنچه در جهان می‌گذرد دریافت می‌کنیم. به نظر می‌رسد دنیا در حالت شبه آرماگدون دائمی‌ است. با این حال شما به بیرون از پنجره نگاه می‌کنید، سگ را راه می‌اندازید، به مادرتان زنگ می‌زنید و همه چیز خوب است.


بهینه سازی برای جنجال در مقابل اجماع


اما یک گروه از مردم هستند که زندگی آنها توسط شبکه‌های اجتماعی کاملاً ویران شده است: کسانی که در رسانه‌ها و سرگرمی‌ها کار می‌کنند. ببینید، اگر یک روزنامه‌نگار یا تهیه‌کننده فیلم یا پخش‌کننده رادیو هستید، رسانه های اجتماعی به‌طور کامل مغز شما را درگیر کرده‌اند. در پانزده سال کوتاه، حرفه، شرکت، حرفه و در نتیجه زندگی شما را وارونه کرده است.
چرا این مهم است؟
زیرا 99 درصد اطلاعاتی که بقیه ما به دست می‌آوریم از افرادی است که در رسانه و سرگرمی‌کار می‌کنند. اما واقعاً، از خود بپرسید، از زمانی که در فیسبوک یا یوتیوب فعال بوده‌اید، واقعاً زندگی درونی شما چقدر تغییر کرده است؟ به استثنای کمتر تماشای تلویزیون یا رفتن به فیلم‌های کمتر، احتمالاً زیاد نیست. حقیقت این است که تا زمانی که جزء 1% کلاس سازندگان نباشید، اوضاع خیلی فرق نمی‌کند. چیزی که تغییر کرده است این است که اطلاعات و سرگرمی‌های خود را از کجا دریافت می‌کنید و البته چه کسی آن را به شما می‌دهد.

چند نسل پیش، تنها چند کانال تلویزیونی، چند ایستگاه رادیویی و چند سرویس خبری بین‌المللی وجود داشت. چون کانال‌های اطلاع رسانی بسیار محدود بود، همه کم و بیش اطلاعات و سرگرمی‌خود را از همان دو یا سه منبع دریافت می‌کردند. بنابراین، اگر شما مسئول یکی از این چند کانال اطلاع‌رسانی بودید، به نفع شما بود که محتوایی تولید کنید که برای هر چه بیشتر افراد جذاب باشد. بنابراین آنچه ما دیدیم یک رسانه سنتی در قرن بیستم بود که عمدتاً به دنبال تولید محتوای متمرکز بر اجماع بود. اخبار به گونه‌ای ارائه شد که همه بتوانند در مورد آن توافق داشته باشند. برنامه‌های تلویزیونی بر اساس کلیشه‌ای ترین خانواده‌های ممکن بود. برنامه‌های گفتگو با موضوعاتی که همه می‌توانند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند، متمرکز شده‌اند. اما با اینترنت، عرضه اطلاعات منفجر شد. ناگهان همه 500 کانال تلویزیونی و ده‌ها ایستگاه رادیویی و تعداد بی نهایت وب سایت برای انتخاب داشتند.
بنابراین سودآورترین استراتژی در رسانه و سرگرمی‌ از اجماع خارج شد و در عوض به جنجال تبدیل شد. اگر مردم 500 گزینه دارند، روشی که آنها را وادار می‌کنید به شما بچسبند، این نیست که با آنها مانند دیگران رفتار کنید، بلکه با آنها متفاوت از دیگران رفتار کنید. این بهینه‌سازی برای جنجال، از سیاستمداران و رسانه‌های اصلی خبری گرفته تا تأثیرگذاران فردی در رسانه‌های اجتماعی، پایین آمد. ساده ترین راه برای جلب توجه این روزها این نیست که مطلبی عمیق یا روشنگرانه را پست کنید، بلکه این است که به ژرف‌نگری و بینش دیگران بپردازید. نتیجه این نسخه آینه‌ای از واقعیت است، جایی که آنلاین می‌شوید و احساس می‌کنید دنیا دائماً در اطراف شما در حال فروپاشی است، اما اینطور نیست.
نسخه آینه‌ای سرگرم‌کننده واقعیت توسط رسانه های اجتماعی ایجاد نمی‌شود، بلکه ناشی از انگیزه‌های سود در رسانه‌ها/سرگرمی‌ها در محیطی است که عرضه محتوا بیشتر از تقاضا است. جایی که عرضه اخبار و اطلاعات بسیار بیشتر از زمان مصرف آن است. جایی که تمایل طبیعی انسان برای توجه بیشتر به یک تصادف اتومبیل وجود دارد. از صدها نفری که با موفقیت در بزرگراه رانندگی می‌کنند و راه شاد خود را می‌روند.


اکثریت خاموش


چیزی که به دست می‌آوریم یک محیط فرهنگی است که به این صورت است:
رسانه‌های اجتماعی فرهنگ ما را تغییر نداده است. این آگاهی ما را از فرهنگ به افراط در همه طیف‌ها سوق داده است. و تا زمانی که همه ما متوجه این موضوع نشویم، گفتگوهای جدی در مورد اینکه چه کاری باید انجام دهیم یا چگونه به جلو برویم غیرممکن خواهد بود.

شما می‌توانید فرهنگ را به سادگی با تغییر آگاهی مردم در مورد موضوعات خاص تحت‌تأثیر قرار دهید. هیستری در رسانه‌ها به خاطر بی‌ربط بودن آنها، فرهنگ ما را به جایی رسانده است که ما رسانه های اجتماعی و روانشناسی خود را دست کم می‌گیریم. در عوض، ما باید ادراک خود را به درک واقعی‌تر و بالغ‌تر از رسانه های اجتماعی و شبکه‌های اجتماعی برگردانیم. برای انجام این کار، مهم است که هر یک از ما به طور جداگانه مفاهیمی ‌مانند رژیم توجه و اقتصاد توجه را درک کنیم، که یاد بگیریم بیشترین مصرف اخبار را کاهش دهیم، و، می‌دانید، شاید زمان بیشتری را در خارج از خانه بگذرانیم.
هراس‌های اخلاقی برای آنچه که ما از اعتراف در مورد خود متنفریم، قربانی می‌یابند. والدینم و دوستانشان نپرسیدند که چرا بچه‌ها به این موسیقی تهاجمی ‌و مبتذل کشیده می‌شوند. آنها از آنچه ممکن است در مورد خودشان آشکار شود می‌ترسیدند. در عوض، آنها به سادگی نوازندگان و بازی‌های ویدیویی را مقصر می‌دانستند. به طور مشابه، به جای اینکه این حقیقت را بدانیم که این جنبش‌های آنلاین بخشی از آن چیزی هستند که ما هستیم، که این‌ها زیر پوست زشت جامعه ما هستند که نسل‌ها وجود داشته و ادامه داشته‌اند، در عوض، پلتفرم‌های رسانه های اجتماعی را به خاطر بازتاب دقیق خودمان سرزنش می‌کنیم. رابرت کارو، زندگی‌نامه‌نویس بزرگ، زمانی گفت: «قدرت همیشه فاسد نمی‌کند، اما قدرت همیشه آشکار می‌کند». شاید همین امر در مورد قدرتمندترین شبکه‌های تاریخ بشر نیز صادق باشد. رسانه های اجتماعی ما را فاسد نکرده‌اند، بلکه فقط نشان می‌دهند که ما همیشه چه کسی بوده‌ایم.

منبع: تیم محتوای آی خونه دار

از محصولات ما دیدن نمایید

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت ، استفاده از سرویس ریکپچای گوگل الزامی است که منوط به خط مشی رازداری و شرایط استفاده گوگل است.

من با این قوانین موافقم.

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من