روانشناسی

درد و رشد همراه همیشگی هم

درد و رشد همراه همیشگی هم

آیا چیزی به نام قرار گرفتن در معرض درد زیاد وجود دارد؟ آیا موقعیت‌هایی وجود دارد که درد و مبارزه مفید نیست، بلکه فقط مضر است؟ یا در مورد تروما چطور؟ واضح است که تروما یک چیز ناخوشایند است. اینها همه سؤالات عالی هستند. و در این مقاله، قصد داریم همه آنها را به لحاظ روانشناسی درد، تروما، درمان و ایجاد انعطاف‌پذیری حل کنیم.

درباره خودسازی اینجا بخوانید


همه داستان کودکان طلایی و سه خرس را به یاد دارند. میدونی، این فرنی خیلی داغه، این یکی خیلی سرده، این یکی درسته. خب، درد هم به همین شکل عمل می‌کند. درد بیش از حد منجر به تروما و درماندگی خواهد شد. درد بسیار کم منجر به استحقاق و خودخواهی می‌شود. اما مقدار مناسبی از درد و مبارزه: این چیزی است که به ما امکان می‌دهد احساس موفقیت و معنایی در زندگی خود داشته باشیم، که پس از آن احساس استقلال و ارزشمندی خود و بستر یک فرد سالم و شاد از نظر روانی را در ما ایجاد می‌کند.

 

What Fear's Got to Do with Chronic Pain & Ways to Recover from It - Pathways

درد و رشد


چگونه منطقه درد طلایی را تعریف می‌کنید؟ چگونه می‌دانید که چقدر درد “کافی است؟”


به طور کلی، تحقیقات نشان می‌دهد که وقتی به چالش کشیده می‌شویم یا به روش‌هایی مبارزه می‌کنیم که معتقدیم توانایی غلبه بر آن‌ها را داریم، آن مبارزات در نهایت ما را نیرو می‌بخشد و منجر به احساس معنا و موفقیت می‌شود. اما وقتی با مبارزات و چالش‌هایی روبه‌رو می‌شویم که احساس می‌کنیم قادر به غلبه بر آن‌ها نیستیم، آن وقت است که روحیه‌مان تضعیف می‌شود و در موارد شدید، آسیب‌های روحی را تجربه می‌کنیم.
وقتی نوبت به درک ارزش مبارزه ذهنی و عاطفی می‌رسد، شاید بهترین تشبیه برای درک آن ورزش بدنی باشد: اگر هرگز بدن خود را حرکت ندهید یا به عضلات خود فشار نیاورید، نرم و ضعیف و شکننده خواهید شد. شما بیشتر مستعد آسیب هستید، قدرت فیزیکی کمتری برای حفظ امنیت و سلامت خود دارید. به همین ترتیب، اگر هرگز از نظر ذهنی یا عاطفی خود را به چالش نکشید، ضعیف و شکننده خواهید شد. شما به راحتی توسط دنیای اطرافتان ناراحت می‌شوید و از نظر احساسی تحریک می‌شوید. قدرت روانی کمتری برای حفظ امنیت و سلامت خود خواهید داشت.
اگر سعی کنید بیش از حد ورزش کنید، یا وزن زیادی را جابه‌جا کنید، به خود آسیب می‌زنید. این آسیب منجر به درد مزمنی می‌شود که خارج از کنترل شماست و از داشتن هرگونه عاملی با آن قسمت از بدن شما جلوگیری می‌کند. به طور مشابه، اگر درگیری‌های روانی را تجربه کنید که بر شما غلبه کند، آسیب روانی خواهید دید، و درد روانی مزمن را تجربه خواهید کرد و در آن بخش (یا در بسیاری از بخش‌های) زندگی خود احساس ضعف خواهید کرد.
راه قوی‌تر شدن از نظر فیزیکی این است که بدن خود را به‌تدریج به چالش بکشید تا حرکات، بلند کردن و تمرین‌های کمی ‌دشوارتر از قبل انجام دهد. با انجام این کار، بدن شما سازگار می‌شود، انعطاف‌پذیرتر و بادوام تر می‌شود. این به شما عاملیت بیشتری در جهان و توانایی بیشتری برای محافظت از خود و دیگران می‌دهد. به طور مشابه، راه قوی‌تر شدن از نظر روان‌شناختی این است که به‌تدریج خود را به چالش بکشید تا با تجربیاتی روبرو شوید که هم چالش‌برانگیز هستند و هم در حد توانایی درک شده شما برای مدیریت هستند. با انجام این کار، قدرت روانی و انعطاف‌پذیری به دست می‌آورید و به شما این امکان را می‌دهد که اختیار بیشتری در دنیا داشته باشید و در برابر هر چیزی که زندگی به شما می‌دهد سالم و انعطاف‌پذیر بمانید.


همدردی در مقابل شفقت


من معتقدم مشکل امروز را می‌توان به سادگی خلاصه کرد: مردم همدردی را با شفقت اشتباه می‌گیرند. همدردی یعنی داشتن احساس بد بخاطر کسی و آرزو کردن که ای کاش احساس بدی نداشت. همدردی در ظاهر نجیب است (“مردم باید کمتر رنج ببرند!”) اما اغلب ممکن است به طرز ماهرانه‌ای به خودخدمتی ختم شود (“مردم باید کمتر رنج ببرند زیرا من دیگر نمی‌خواهم برای آنها احساس بدی داشته باشم.”) شفقت شبیه همدردی است اما از جهت مهمی‌ متفاوت است. مانند همدردی، شفقت با داشتن احساس بد بخاطر کسی شروع می‌شود. اما به جای اینکه بخواهیم رنج فرد از بین برود، شفقت شامل کسی می‌شود که حاضر است در کنار آن شخص رنج بکشد تا بتواند بر چالش‌های خود غلبه کند.
همدردی فرستادن گل و کارت برای دوست در هنگام مرگ پدر و مادر است. شفقت رانندگی به سمت خانه آنها و نگه داشتن آنها در حالی است که گریه می‌کنند. همدردی این است که به کودکی که جیغ می‌زند اجازه دهید آن اسباب‌بازی را که می‌خواهد داشته باشد تا دیگر جیغ نکشد. شفقت یعنی اجازه دادن به آنها گریه کنند زیرا می‌دانید زمانی که بفهمند همیشه نمی‌توانند به آنچه می‌خواهند برسند وضعیت بهتری خواهند داشت. همدردی در حال تغییر عکس نمایه شما در رسانه‌های اجتماعی برای هر دلیل جدید است. شفقت در واقع دادن زمان یا پول به قربانیان، گوش دادن به داستان‌های آنها، کمک به آنها برای بازسازی زندگی خود است.
همدردی چیز خوبی است. ما در دنیا به آن نیاز داریم. اما این نیز آسان است. کوتاه‌مدت و کوته‌بینانه است. این یک “اوه، من به‌خاطر او احساس بدی دارم.” همدردی بر احساس متمرکز است تا شخص. “امیدوارم آنها احساس بهتری داشته باشند.” شفقت مربوط به شخص است. من نه تنها امیدوارم که آنها احساس بهتری داشته باشند، بلکه امیدوارم آنها بهتر شوند. بنابراین، شفقت بیشتر دخیل است. تلاش بیشتری می‌طلبد، هم ذهنی و هم احساسی.
همدردی در تلاش است تا حد امکان فشار و مبارزه را از بین ببرد. شفقت در تلاش است تا به فرد کمک کند تا از طریق مقدار قابل کنترل مبارزه حرکت کند تا بتواند به فرد بهتری تبدیل شود. من معتقدم که به عنوان یک فرهنگ، ما برای همدردی بیش از حد بهینه‌سازی شده‌ایم و برای شفقت کمتر بهینه‌سازی شده‌ایم. این احتمالا تا حد زیادی تقصیر رسانه‌های اجتماعی است، اما نه به طور کامل. برقراری ارتباط آنلاین با همدردی آسان است. همچنین مشاهده همدردی بین دیگران آسان است. شفقت به خوبی به صورت آنلاین مطرح نمی‌شود. همچنین تشخیص آن بین دیگران دشوارتر است.
ما احتمالاً برای همدردی نیز بیش از حد بهینه شده‌ایم زیرا اندازه‌گیری و مطالعه آن آسان‌تر است. اندازه‌گیری احساس خوب/بد بودن یک فرد نسبتاً آسان است. اندازه گیری اینکه آیا فردی رشد کرده است یا خیر، فوق‌العاده دشوار است.


فیزیوتراپی برای ذهن


برای اینکه استعاره ورزش خود را ادامه دهیم، وقتی بدن خود را زخمی‌ می‌کنیم، چگونه التیام پیدا می‌کنیم و بهتر می‌شویم؟ با ترکیبی از دارو و فیزیوتراپی، اعضای بدن در نهایت قادر به بهبودی، بازیابی عملکرد و در نهایت قوی‌تر شدن می‌شوند. اما این یک روند طولانی و دردناک است. هنگام مواجهه با تروما، دقیقاً مانند فیزیوتراپی، باید مقدار کمی‌ چالش را به تدریج وارد کنید. اگر کمرت را می‌شکستی، بلند نمی‌شدی و یک ماراتن بدوی. هدف این است که ابتدا برخیز و قدمی‌ بردار. سپس در راهرو قدم بزنید. ماراتن بدون سال‌ها تلاش مداوم احتمالاً گزینه مناسبی نیست.
مشکل این است که تشخیص آسیب روانی بسیار دشوارتر از آسیب فیزیکی است. تشخیص عمق و دامنه درد عاطفی فرد دشوار است. این کمکی نمی‌کند که تعریف تروما تا حد زیادی گسترش یافته و شامل افرادی شود که از نظر عاطفی توسط هر چیزی تحریک می‌شوند، مهم نیست چقدر پیش پا افتاده یا نامربوط. بنابراین، اغلب دشوار است که دقیقاً بدانید چه چیزی برای درمان آن فرد چالش کافی است و چه چیزی زیاده‌روی است. به همین دلیل است که خودآگاهی بسیار مهم است. این حتی به مدیریت جنبه عاطفی رشد هم وارد نمی‌شود، یعنی اینکه چگونه پس از تحریک و ناراحتی فوق‌العاده احساسات خود را بهتر مدیریت کنیم.

منبع: تیم محتوای آی خونه دار

از محصولات ما دیدن نمایید

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت ، استفاده از سرویس ریکپچای گوگل الزامی است که منوط به خط مشی رازداری و شرایط استفاده گوگل است.

من با این قوانین موافقم.

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من