دوست عزیز این چه چیزی است که من میشنوم؟ از دست کسی عصبانی هستی؟ کسی از دست شما عصبانی است؟ تو زندگیت دعوا میکنی و نمیدونی چیکار کنی؟ خب، شما به جای درست آمدهاید. خواه با مادرت، خالهات، بهترین دوستت، یا شاید حتی پستچی، من راهحلی برای تمام مشکلات رابطه شما دارم! در زیر یک “ماجراجویی را انتخاب کنید” برای حل تعارض شما آمده است. بله، دوست من، درگیری شما یک ماجراجویی است. مطمئنم یک ماجراجویی پر از خشم پر از کلمات چهار حرفی و شکسته شدن صفحه نمایش تلفن همراه. اما با این وجود یک ماجراجوییه. به سادگی با اولین سوال زیر شروع کنید و خودتان را تا انتها دنبال کنید. در پایان، شما دقیقاً خواهید دانست که در مورد درگیری خود چه کاری انجام دهید.

تعارض
من معمولاً چگونه با تعارض برخورد میکنم
سوال شماره 1: آیا شما سعی میکنید شخص دیگری را تغییر دهید و یا آنها سعی میکنند شما را تغییر دهند؟
منظور من از “تغییر شخص مقابل” است، آیا هر کدام از شما سعی میکنید شخصیت، عادات و یا ارزشهای طرف مقابل را تغییر دهید؟ شما میخواهید آنها بیشتر اجتماعی یا کمتر اجتماعی باشند، یا حسادت بیشتری داشته باشند یا کمتر حسادت کنند، یا از شمال به جای جنوب یا از جنوب به جای شمال باشند. شما میخواهید شخصیت، فرهنگ، شیوه زندگی آنها را تغییر دهید. پس شما در حال تلاش برای تغییر فرد مقابل هستید.
در دو کلمه: بس کن. این یک نبرد بازنده است شما نمیتوانید مردم را تغییر دهید بیشترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که الگوی خود قرار دهید به این امید که خودشان تغییر کنند. این اصل اساسی داشتن مرزهای خوب است. هر رابطهای که مرزهای خوبی نداشته باشد، ناگزیر به گند میکشد. اما فرض کنید این شخص در نهایت تصمیم میگیرد خودش را تغییر دهد. تغییر آنقدر تدریجی و تدریجی خواهد بود که به سختی از آن راضی خواهید شد. بنابراین، امید خود را از دست ندهید. قطعاً منتظر وقوع آن نباشید. ساده است: یا قدردانی میکنید و یا آن شخص را آنطور که هست دوست دارید، یا نه. این انتخاب شماست میدونم دردناکه اما این تنها راه برای سالم نگه داشتن همه چیز است.
آنها سعی میکنند شما را تغییر دهند؟
اگر کسی در زندگی شما سعی دارد شما را تغییر دهد، یعنی شما را به دلیل عدم تطابق با خواستهها یا ارزشهایش از نظر عاطفی تنبیه میکند، در این صورت در موقعیت باخت/بازنده گیر کردهاید. اگر برای آنها تلاش کنید و تغییر کنید، اساساً به ارزشها و ارزش خود خیانت میکنید تا دیگران را خوشحال کنید. این میتواند در موارد جزئی کار کند، اما در درازمدت، یک استراتژی خود ویرانگر است. شما اساساً با بدبخت کردن خود آنها را خوشحال میکنید. به جز اینکه هیچ کس نمیخواهد با یک آدم بدبخت باشد، بنابراین شما در نهایت او را نیز بدبخت خواهید کرد.
در اینجا:
مرحله اول: به آنها بگویید که این شما هستید و میتوانند آن را دوست داشته باشند یا ترک کنند.
مرحله دوم: اگر آنها شما را نپذیرند و به تلاش برای تغییر شما ادامه دهند، رابطه را ترک میکنید.
هر دو مرحله به یک اندازه مهم هستند. شما باید تصمیم بگیرید که در رابطه خود چه چیزی را میخواهید تحمل کنید و چه چیزی را نمیخواهید. اگر نمیتوانید این کار را انجام دهید، به سادگی کنترل خود را از دست دادهاید و همیشه نسبت به طرف مقابل احساس واکنش نشان میدهید. این بد است. وقتی تصمیم گرفتید که چه چیزی را تحمل میکنید و چه چیزی را تحمل نمیکنید، این را به وضوح بیان میکنید. مرحله دوم احتمالاً سختتر است. چون باید پای حرف خود بایستید. اگر آنها مرز شما را نقض کنند، باید عواقبی داشته باشد. بسیاری از مردم در بیان مرز خوب هستند اما به آن پایبند نیستند. در نتیجه، اطرافیان یاد میگیرند که حرفهایشان را نادیده بگیرند.
افراد دیگر در مرحله دوم خوب هستند اما در مرحله اول بد هستند: آنها در بریدن از دیگران عالی هستند اما در بیان دلیل بد هستند. اگر بیان نکنید که از چه مرزی عبور کردهاید، به دیگران این فرصت را نمیدهید که رفتارشان با شما را تغییر دهند. بنابراین، باید حد و مرز خود را مشخص کنید و بر اساس آن عمل کنید. جعبه سفید اختیاری برای افرادی که هیچ ایدهای برای پایان دادن به یک رابطه ندارند. فرض میکند که شما قبلاً یک مرز تعیین کردهاید و شخص مورد نظر آن را نقض کرده است. همچنین فرض را بر این میگذارد که شما تصمیم گرفتهاید به آن پایان دهید، اما در مورد انجام آن مضطرب هستید. بفرمایید:
مرحله 1: به شخص بگویید که چرا این رابطه برای شما کار نمیکند: آنها مرز شما را نقض کردهاند، شما دیگر آن را احساس نمیکنید، مسیرهای زندگی متفاوتی دارید، هر چه باشد. ترجیحا این کار را حضوری انجام دهید. اما اگر انجام آن به صورت حضوری کارها را بسیار پیچیده میکند، یا به هر طریقی نگران امنیت خود هستید، آن را از طریق تلفن، ایمیل یا پیامک (به ترتیب) انجام دهید.
مرحله 2: به آنها بگویید تمام شده است. «من نمیتوانم با کسی دوست باشم که به X من احترام نمیگذارد»، همیشه یک خط خوب است. یا “من نمیتوانم با کسی که به خاطر Y به من احترام نمیگذارد رابطه داشته باشم.” و یا “من نمیتوانم با کسی باشم که به من احساس Z را نمیدهد.” یا، اگر یکی از اعضای خانواده است، «نمیتوانم کسی را در زندگیام داشته باشم که با انجام Z، عزت نفسم را کاهش دهد». یه چیزی شبیه اون.
مرحله 3: این شخص ناراحت میشود. آنها هجوم خواهند آورد. ممکن است عذرخواهی کنند. ممکن است گریه کنند. تحت تاثیر درام قرار نگیرید. دلیل حضورتان را به خاطر بسپارید. (تنها استثنا در این مورد این است که فرد عذرخواهی کند و قول دهد که رفتار خود را نسبت به شما تغییر دهد و قبلاً عذرخواهی نکرده باشد و این قول را نداده باشد. توجه: اکثر مردم سزاوار یک فرصت دوم هستند. تعداد کمی از افراد سزاوار فرصت سوم هستند.)
مرحله 4: به پیامکها، ایمیلها، دعوت نامهها و غیره پاسخ ندهید. به یاد داشته باشید، رابطه به پایان رسیده است. بنابراین، طوری رفتار کنید که انگار تمام شده است. این احتمال وجود دارد که این شخص سعی کند هر اشتباهی را که انجام داده است، جبران کند. اگر آنها ناقض مرز باشند، به اعلامیه پایان رابطه شما احترام نمیگذارند. بالاخره آنها در رابطه به مرزهای شما احترام نمیگذارند، چرا خارج از رابطه به آنها احترام میگذارند؟ باید محکم بایستی.
مرحله 5: اگر فرد شروع به آزار و اذیت شما کرد، او را مسدود کنید. ممکن است احساس گناه کنید. اما آنها شانس خود را داشتند، یادتان هست؟ بیش از هفت میلیارد نفر در این جهان وجود دارد. فقط یکی از شما هست اول مراقب خودت باش.
هشدار: اگر فرد قبلی یکی از اعضای خانواده یا فردی است که با او کار میکنید، احتمالاً همچنان او را در گروهها و رویدادهای بزرگ خواهید دید. مودب و محترمانه رفتار کنید، اما همیشه به مرز خود پایبند باشید. در مواردی که اعضای خانواده، گاهی پس از گذشت سالها، میآیند و کمی تغییر میکنند. اگر احساس راحتی میکنید، میتوانید شروع مجدد رابطه با آنها را به آرامی امتحان کنید. اما همیشه مراقب باشید. و به قول قدیمیها: ببخش اما هرگز فراموش نکن.
سوال شماره 2: آیا سعی میکنید شایستگی خود را به شخص دیگر ثابت کنید؟
این کمی عمیقتر و پیچیدهتر میشود و قطعاً به صداقت دردناکی نیاز دارد. منظور من از “خودت را ثابت کن” این است که شما سعی میکنید به شخص دیگری نشان دهید که به عنوان فردی بهتر یا ارزشمندتر از آن چیزی هستید که به نظر میرسد. شاید این برای جلب رضایت پدری است که هرگز آن را به شما نشان نداده است. ممکنه این به همسرتان ثابت کند که شما مسئول و محترم هستید. شاید به گروه دوستانتان ثابت کند که باهوش یا باحال هستید. اساساً، اگر نیروی محرک درگیری این باشد: «آه بله؟ بهت نشون میدم!” سپس شما سعی میکنید چیزی را ثابت کنید. این خوب نیست.

تعارض
حل تعارض
شما سعی میکنید چیزی را به طرف مقابل ثابت کنید. تبریک میگویم، شما به طور رسمی وابسته هستید. وقتی میخواهید چیزی را به کسی ثابت کنید و از اینکه کار نمیکند واقعاً ناراحت میشوید، ارزش خود را بر اساس نظر آنها نسبت به خودتان استوار میکنید، نه نظر خود را. و شخص دیگری در حفظ عزتنفس شما نقش دارد. چگونه از تلاش برای اثبات خود دست بردارید؟
اساسا، شما تصمیم میگیرید که از قبل کافی هستید. اینکه نیازی ندارید مادرتان شما را تایید کند، نیازی ندارید که دوستانتان از لباسهای شما خوششان بیاید، نیازی ندارید مانند خواهر یا برادرتان قوی یا باهوش یا بامزه یا باحال باشید. اینکه برای جذابیت و اعتماد به نفس بودن نیازی به جلب توجه مردان یا زنان ندارید. شما فقط تصمیم بگیرید بله، این یک تصمیم است. یک تصمیم سخت، به خصوص اگر قبلاً هرگز احساس نکرده باشید که کافی هستید، اما با این وجود تصمیمی است.
درباره شرم و راه رفع آن اینجا بخوانید
در اینجا، بیایید باورهای ساختگی کنیم: اگر باور داشته باشید که کافی هستید و دیگر نیازی به اثبات چیزی به کسی ندارید، زندگی شما چگونه خواهد بود؟ چگونه رفتار خود را تغییر میدهید؟ حالا برو این کارو بکن. اخطار در اینجا این است که اگر یک رابطه کاری باشد. گاهی اوقات باید به رئیس یا همکاران خود ثابت کنید که لایق اعتماد و احترام آنها هستید و خب، برای دورههای کوتاه مدت، خوب است. زمانی بد است که به یک چرخه طولانی مدت تاییدخواهی تبدیل میشود که همه چیز شروع به سمی شدن میکند. این زمانی است که باید دست از کار بکشید و خود را از این موقعیت دور کنید.
سوال شماره 3: آیا هر دوی شما حاضر به سازش هستید؟
اگر تا اینجا پیش رفتهاید، به این معنی است که علت اصلی تعارض خود رابطه نیست، بلکه تفاوت ساده در دیدگاه و یا ارزشهاست. این خبر خوبی است! این بدان معناست که این رابطه یک مخزن سمی و محکوم به شکست نیست!
گام بعدی درک ارزشهای متضاد بین خود و طرف مقابل است. او دوست دارد آپارتمان بدون لک باشد. اگر کمی کثیف باشد برایش مهم نیست. او دوست دارد زود بیدار شود. او عاشق بیدار ماندن تمام شب است. هر روز با مادرش تماس میگیرد. تو سالی یکبار به مادرت زنگ میزنی. تضادهایی که از این اختلاف نظرها ناشی میشود از ارزشهای متناقض سرچشمه میگیرد. تمام دعواهای کلاسیک رابطه – مدیریت امور مالی، نحوه تربیت بچهها، پاکیزگی، سلامتی – همگی دعواهایی پیرامون سیستمهای ارزشی متفاوت هستند. ابتدا، قبل از اینکه به «ماجراجویی خودتان را انتخاب کنید» ادامه دهیم، بیایید روش صحیح برقراری ارتباط در یک درگیری را بررسی کنیم. شما و کسی در زندگی تان در ارزشها تفاوت دارید. چگونه مطمئن میشوید که در مورد آن تفاوتهای ارزشی بدون بدتر کردن اوضاع ارتباط برقرار میکنید؟ در اینجا چند دستورالعمل وجود دارد:
1. احساسات شما مسئولیت شماست. برقراری ارتباط با احساساتتان مهم و مفید است. اما باید به گونهای با آنها ارتباط برقرار کنید که نشان دهد مسئولیت آنها را حفظ میکنید. به عنوان مثال، یک راه بد برای مبارزه گفتن چیزی شبیه به این است: وقتی به من زنگ نمیزنی خیلی بی احترامی میکنی. در مقابل یک راه خوب: “وقتی با من تماس نمیگیرید احساس بیاحترامی میکنم.”
این یک تفاوت ظریف، اما مهم است. اولی باعث میشود به نظر برسد که شما اینطور احساس میکنید تقصیر آنهاست. مورد دوم این است که به سادگی بیان کنید که چنین احساسی دارید و از آنها کمک بخواهید.
درگیریها اغلب از مسیر خارج میشوند زیرا در بازی سرزنش «تو اینطوری هستی» و «نه، من نیستم، تو هستی!» گم میشوند. این دعواها بر سر مسئولیت عاطفی دلایل گمشدهای هستند. آنها فقط شما را تخلیه میکنند و بیثمر هستند. درعوض، احساس خود را بیان کنید و بیان کنید که چه چیزی باعث این احساس شما شده است. در نهایت، اگر طرف مقابل حالت تدافعی به خود گرفت، نیت خوب او را تصدیق کنید، در حالی که به سادگی نتیجه بد را به او میگویید.
2. به دنبال ارزشهای پشت احساسات باشید. اگر نتوانید احساسات را پشت سر بگذارید، هرگز به ارزشها نخواهید رسید و ارزشها همیشه جایی هستند که دعوا است. ارزشهای ما چیزی است که ما معتقدیم در زندگی مهم و واقعی است. وقتی چیزی با ارزشهای ما در تضاد باشد، واکنش احساسی نشان میدهیم. به عنوان مثال، اگر برای ایمنی بچههایتان ارزش قائل باشید، و یکی با سرعت 80 مایل در ساعت در خیابان خود با ماشینش در حالی که بچههایتان بیرون بازی میکنند، ویراژ میدهد، بهطور باورنکردنی عصبانی خواهید شد. این در مورد احساسات نیست، درباره این است که شما برای تهدید شدن ارزش قائل هستید.
تضادها زمانی پدیدار میشوند که افراد ارزشهای متناقضی داشته باشند. هر دو نفر فکر میکنند “درست” هستند. هر دو نفر دیدگاه طرف مقابل را درک نمیکنند. هنگامیکه احساسات را پشت سر گذاشتید، میتوانید شروع به نامگذاری و شناسایی این ارزشها کنید. تنها در این صورت است که متوجه خواهید شد که تفاوت شما و شخص مقابل در کجاست.
3. سازش به چه معناست. اگر تعارض مبتنی بر ارزشهای متفاوت باشد، سازش صرفاً انجام کاری برای ایجاد احساس بهتر نیست، بلکه تمایل به انجام کاری است که شما احساس نمیکنید مهم است، اما شخص دیگری انجام میدهد. به عبارت دیگر، زمانی است که کاری را انجام میدهید که برایتان ارزشی ندارید، اما آن را انجام میدهید زیرا برای رابطه ارزش قائل هستید. برخی از ارزشها به راحتی قابل مصالحه هستند. همسرم از اینکه من لباسهایم را روی زمین میگذارم متنفر است. من واقعا اهمیتی نمیدهم. اما برداشتن آنها برای من آسان است. به طور مشابه، من از آن متنفرم که او چراغهای خانه را روشن میگذارد. خاموش کردن آنها برای او آسان است.
مصالحه با سایر ارزشها دشوار است. اگر یکی از والدین عمیقاً مذهبی باشد و بخواهد فرزندان را مذهبی تربیت کند و دیگری بیدین باشد و از دین منزجر باشد، در این صورت تضاد ارزشی جدی دارید که سازش با آن بسیار دشوار خواهد بود. بنابراین، این ما را به سؤال بعدی ما هدایت میکند. آیا هر دوی شما حاضر به سازش هستید؟ به عبارت دیگر، آیا ریشه تضاد ارزشی به گونهای است که هر دوی شما به خاطر رابطه مایل به اقدام علیه آن هستید؟
سوال شماره 4: آیا درد سازش بدتر از از دست دادن رابطه است؟
بنابراین شما دو نفر با ارزشهای متفاوت دارید که به وضوح در مورد آن ارزشها ارتباط برقرار میکنند و مایلند به خاطر رابطه با آن ارزشها سازش کنند. تنها یک سوال مهم باقی میماند: آیا ارزشش را دارد؟
کاش جواب این سوال آسان بود. اما اینطور نیست. در واقع، پاسخ دادن اغلب عذابآور است. نسخه رایج این معضل یک رابطه از راه دور است. هر دو نفر ترجیح میدهند با کسی که نزدیکشان زندگی میکنند قرار بگذارند. با این حال آنها همچنین میخواهند با یکدیگر قرار بگذارند. ارزششو داره؟ واقعاً دانستن آن فوقالعاده سخت است. در اینجا یک تست کوچک وجود دارد که به شما کمک میکند آن را بفهمید. سوالات زیر را از خود بپرسید:
«اگر رابطهام را با این شخص به پایان برسانم، فردا چقدر خوشحال/ غمگین میشوم؟ در یک ماه؟ در یک سال؟”
«اگر من بمانم و با این شخص سازش کنم، فردا چقدر خوشحال/ غمگین میشوم؟ در یک ماه؟ در یک سال؟”
پاسخ به این سؤالات به شما دیدگاه مهمی در مورد خوشبختی طولانیمدت شما میدهد. بسیاری از ما به شدت نسبت به مسائل کوتاهمدت تعصب داریم، در حالی که از درک این موضوع غافل هستیم که اغلب، در بلندمدت، وضعیت بسیار بهتری خواهیم داشت. به طور کلی، وقتی رابطهای دارید که فکر میکنید درد با گذشت زمان بدتر میشود، این چیزی است که باید از آن خارج شوید. اگر این چیزی است که فکر میکنید با گذشت زمان بهتر میشود و با اطمینان کافی احساس میکنید، پس ارزش آن را دارد که بمانید.
در نهایت، بیشتر روابط در زندگی قابل جایگزینی هستند. بیشتر مقادیر نیز قابل تعویض هستند. بنابراین به میزان قابل تعویض بودن هر کدام بستگی دارد.
سوال شماره 5: آیا تعارض چیزی است که میتوانید با آن زندگی کنید؟
بنابراین راز بزرگ در مورد دعوا کردن در یک رابطه اینجاست: لزوماً نیازی به حل چیزی ندارید. در واقع، بیشتر روابط طولانی مدت شاد (خواه ازدواج، خانواده یا دوستی) دارای تعارضات حل نشدهای هستند که هر از گاهی در طول سالها یا حتی دههها تکرار میشوند. در واقع، در اینجا یک استدلال ظریف اما مهم برای نیاز به کمی درگیری در روابط شما وجود دارد: به شما نشان میدهد چه کسی واقعاً به شما متعهد است و چه کسی فقط به نفع خود آنجاست.
افرادی که شما را دوست دارند کنار شما میمانند، حتی وقتی آنها را دیوانه کنید. افرادی که این کار را نمیکنند، در لحظهای که شما به نحوی از آنها سود نبرید، جت میزنند (یا حتی بدتر از آن، تناسب زیادی ایجاد میکنند). بنابراین، درگیری دورهای و سطح پایین میتواند کمی سالم باشد.
بیایید واقعی باشیم: شما هرگز با کسی ملاقات نخواهید کرد که تمام ارزشهای شما را همیشه داشته باشد. مردم با هم فرق دارند. گاهی از این تفاوتها ناراحت میشویم. در بسیاری از موارد، این خوب است. بنابراین چگونه میدانید که آیا میتوانید با درگیری زندگی کنید؟ خب، ارزشها معمولاً در دو دسته قرار میگیرند: ارزشهای اخلاقی و ارزشهای معمولی «من چیزها را دوست دارم».
ارزشهای واقعی برای چیزهایی که برای ما بسیار مهم و یا مقدس هستند. اگر تعارض ما با کسی بر سر یک ارزش اخلاقی باشد، به احتمال زیاد در حفظ احترام و یا اعتماد با او مشکل خواهیم داشت. وقتی احترام و اعتماد از بین برود، یک رابطه سالم غیرممکن میشود. بنابراین نکته کلیدی در اینجا این است که از خود بپرسید: “آیا این تضاد باعث تغییر احترام یا اعتماد من به آن شخص میشود؟” اگر پاسخ منفی است، احتمالاً میتوانید با آن زندگی کنید. اگر پاسخ مثبت است، احتمالاً نمیتوانید.
حل تعارض
از این کار دست میکشید، شما یکدیگر را بدبخت خواهید کرد. نگاه کنید، اگر کسی در رابطه حاضر به سازش نباشد، و عدم تمایل به سازش به اعتماد و یا احترام آسیب میرساند، آنگاه رابطه بدتر میشود و در نهایت از هم میپاشد. حتی اگر در آن بمانید، تبدیل به چیزی کاملاً ناخوشایند خواهد شد، آسیبی در زندگی روزمره شما، چیزی که در درون خود مانند یک عادت بد یا یک فکر ناپاک از آن اجتناب میکنید. شما را دنبال خواهد کرد و هر جا که بروید شما را نگه میدارد. در نهایت شما را مجبور میکند که احترام و اعتماد خود را از دست بدهید. به هر حال، تنها راه تحمل بیاعتمادی و بیاحترامی در زندگی، بیاعتمادی و بیاحترامی به خود است.
وقت آن است که به آن پایان دهیم.
اگر رعایت کنید، خوب خواهید شد. اگر بتوانید به نحوی که خیلی دردناک نباشد سازش کنید، و یا بتوانید با یک درگیری دورهای زندگی کنید که به احترام و تحسینی که برای یکدیگر قائل هستید لطمهای وارد نمیکند، پس تو خوب هستی رهایش کن. ببخش و ادامه بده بهش بخند آبجو را به اشتراک بگذارید آن را جدی بگیرید، اما نه خیلی جدی. مانند یک مفصل زخمی یا بریدگی در دهان شما، یک چیز است و وجود دارد، ناراحت کننده است و گهگاهی درد میکند، اما بخشی از وجود شما نیز هست و در هیچ نقطهای باعث پشیمانی یا آرزوی چشمپوشی از بودنتان نمیشود. پس ادامه بده، با آن زندگی کن.