روانشناسی

اعتقاد بد چگونه ما را پایبند می سازد

اعتقاد بد چگونه ما را پایبند می سازد

بیایید ببینیم چطور میشه از یه اعتقاد بد عبور کنیم؟ در اواسط دهه 1800، جراحان با دو مشکل دست و پنجه نرم می‌کردند که برای قرن‌ها گریبانگیر پزشکی بود. اول، جراحی‌ها برای بیماران فوق‌العاده دردناک بود. به قدری دردناک که پس از شنیدن اینکه آنها برای زنده ماندن از یک آسیب یا بیماری تهدیدکننده زندگی نیاز به عمل جراحی دارند، بسیاری از مردم به جای آن تصمیم به خودکشی می‌گرفتند. اما پس از آن، در سال 1846، دندانپزشکی به نام ویلیام مورتون گازی را کشف کرد که بیمارانش را موقتاً بیهوش کرد و قادر به احساس درد نبودند. این یک معجزه برای پزشکی بود. مورتون در نوامبر 1846 یافته‌های خود را با جهان به اشتراک گذاشت و تنها هشت ماه بعد، در ژوئن 1847، بیهوشی در اتاق‌های جراحی در اکثر نقاط جهان مورد استفاده قرار گرفت.

Mid-1800s surgery scene

اعتقاد به بیهوشی


دومین مشکل عمده جراحان در آن زمان این بود که بسیاری از جراحی‌هایی که انجام می‌دادند منجر به عفونت‌های کشنده می‌شد. این نه تنها وحشتناک بود، بلکه برای تجارت نیز بد بود: افراد مرده معمولاً قبض‌های بیمارستان خود را پرداخت نمی‌کنند. اما در دهه 1860، یک جراح انگلیسی به نام جوزف لیستر این ایده شگفت‌انگیز را داشت که شاید باید دست‌های خود را قبل از فرو بردن آنها در زخم باز بشویید. در واقع، با انجام این کار (و استریل کردن ابزار بیمارستان) می‌توانید جان هزاران نفر را نجات دهید. در اواخر دهه 1860 و اوایل دهه 1870، او به سراسر جهان سفر کرد و نتایج خود را به هر جراحی که می‌توانست نشان داد. اما برخلاف ویلیام مورتون و کشف بیهوشی او، هیچ کس به حرف جوزف لیستر گوش نکرد.

با این حال، دهه‌ها گذشت و جراحان با دست‌های برهنه، کثیف، لباس‌های خونی و کثیف و ابزارهای جراحی که حتی بین دو عمل جراحی پاک نمی‌شدند، بیماران را جراحی کردند. معامله چه بود؟ چرا بیهوشی به سرعت و به راحتی و با کمی ‌تردید به کار گرفته شد، در حالی که بهداشت جراحی نادیده گرفته شد؟ علت اینکه پذیرفتن یکی از این باورها بسیار آسان و خریدن باور دیگر غیرممکن، چه بود؟ چرا تغییر باورهای بد بسیار سخت است؟

این به این دلیل است که هر قدر هم که دوست داریم فکر کنیم منطقی هستیم، اینطور نیستیم. ما عمدتاً باورهایی را بر اساس واکنش‌های احساسی خود می‌پذیریم. برای جراحان در دهه 1800، اثرات بیهوشی بلافاصله قابل مشاهده بود. هم به نفع بیمار و هم برای پزشک بود و بسیار ساده بود: شما فقط آنها را وادار می‌کنید گاز را استنشاق کنند، آنها از هوش می‌روند و دکتر می‌تواند به کارش برسد. شگفت انگیز بود. مثل جادو. از آنجایی که بسیار شگفت‌انگیز بود و به راحتی قابل مشاهده بود، این عمل مانند سیفلیس در یک آن گسترش یافت.
سپس باید دست‌ها و وسایل خود را بشویید. اثرات تکنیک‌های ضد عفونی بسیار ظریف‌تر و در واقع تا حد زیادی نامرئی بود. علاوه بر این، این روش‌های عقیم‌سازی واقعاً فقط برای بیمار مفید بود و اجرای آن برای پزشکان بسیار دشوار و پرهزینه بود. جراحان مجبور بودند زمان و پول بیشتری را صرف استریل کردن ابزار خود کنند، برای هر جراحی لباس‌های جدید جراحی بخرند، و از مواد شیمیایی بسیار بدی استفاده کنند که پوست دست‌های ظریف آنها را تحریک می‌کرد. این یک درد بود و مشخص نبود که چه زمانی زندگی‌ها توسط آن نجات یافتند. بنابراین، جراحان در برابر آن مقاومت کردند. حتی اگر کوه کوچکی از شواهد علمی ‌برای حمایت از این عمل به آنها ارائه شده بود.

اینکه یک باور چقدر قابل مشاهده است، تا حد زیادی تعیین می‌کند که چقدر به آن «چسبیده» هستیم. حتی وقتی منطقاً می‌دانیم که احتمالاً اشتباه است. برای مثال، اگر به اشتباه فکر می‌کنید کوتاه قد هستید، خوب، فقط باید در کنار ده‌ها نفر بایستید تا ببینید چقدر در اشتباه هستید. اما اگر به اشتباه فکر می‌کنید که احمق یا غیرجذاب هستید یا دوست‌داشتنی نیستید، خوب، واقعاً برای شما سخت خواهد بود که خلاف آن را ثابت کنید. زیرا چیزهایی مانند خرد، جذابیت یا دوست داشتنی بودن مفاهیم مبهم و انتزاعی هستند. آنها تا حد زیادی در حال تفسیر هستند. اگر فکر می‌کنید که فاقد آنها هستید، به تفسیر تجربیات خود به گونه‌ای ادامه خواهید داد تا آن را تقویت کنید.



چگونه اعتقاد بد را تغییر دهیم



باورها و شواهدی که ما برای حمایت از آنها استفاده می‌کنیم یک حلقه بازخورد را تشکیل می‌دهند که هر کدام دیگری را تقویت می‌کند. اگر فکر می‌کنید که فردی نالایق هستید که نمی‌توانید هیچ کاری را درست انجام دهید و از کمبود واقعی اعتماد به نفس رنج می‌برید، رفتار شما منعکس‌کننده این باور است، که به نوبه خود شواهد بیشتری را ارائه می‌کند که از باور شما مبنی بر اینکه شما فردی نالایق هستید حمایت می‌کند، که نمی‌تواند هیچ کاری را درست انجام دهد. برای اینکه این چرخه معیوب اعتقاد بد را متوقف کنیم، دو گزینه داریم:
گزینه 1: می‌توانیم سعی کنیم خود باور را تغییر دهیم.
گزینه 2: می‌توانیم سعی کنیم شواهدی را که برای حمایت از این باور استفاده می‌کنیم تغییر دهیم.

احتمالاً برای شما جای تعجب نیست که گزینه 1، اگرچه ساده به نظر می‌رسد، اما انجام آن فوق‌العاده دشوار است. بیایید وانمود کنید که من به شما پیشنهاد 1000 دلاری دادم اگر فکر می‌کردید نام شما مونالیزا است و فقط یک پا دارید. تقریباً غیرممکن است که خودتان را در مورد آن چیزها متقاعد کنید، فقط به این دلیل که می‌خواهید آنها را باور کنید. باز هم به شواهد نیاز داریم. بنابراین به گزینه 2 می‌رسیم: تغییر شواهدی که برای حمایت از باورهای خود استفاده می‌کنیم. زیبایی گزینه ۲ این است که در حالی که کنترل مستقیمی ‌بر بسیاری از اعتقاد خود نداریم، کنترل بسیار بیشتری بر شواهدی که برای حمایت از باورهای خود استفاده می‌کنیم، داریم. بنابراین با تغییر شواهد، می‌توانیم به مرور زمان بر باورهای خود تأثیر بگذاریم.



1. شواهدی را که از باورهای شما پشتیبانی می‌کند، شناسایی کنید



زمان خودآگاهی چند سوال ساده از خود بپرسید و از خودتان پاسخ‌های صادقانه دردناکی بخواهید. (نکته حرفه ای: وقتی از خود سؤال می‌کنید، اگر پاسخی باعث ناراحتی شما شود، احتمالاً حقیقتی در آن وجود دارد.)
در اینجا چند نمونه آورده شده است:

اگر فکر می‌کنید که فردی ناسالم هستید، چه شواهدی دارید که آن را تایید می‌کند؟ آیا اضافه وزن دارید و خوش فرم هستید و بنابراین فکر می‌کنید، خوب، شما اینگونه هستید و، هی، نمی‌توانید کار زیادی در مورد ژنتیک بد انجام دهید، می‌توانید؟ اکثر مواقع غذای آماده و دیگر غذاهای فرآوری شده می‌خورید زیرا فکر می‌کنید زمان یا مهارت یا حوصله لازم برای یادگیری پختن غذاهای سالم را ندارید؟ آیا برایتان سخت است که خودتان را از روی کاناپه جدا کنید و کمی‌ ورزش کنید، زیرا ورزش تمام وقت شما را می‌گیرد و تا آخر روز خسته‌اید؟
اگر فکر می‌کنید جذاب نیستید و لیاقت رابطه با یک فرد شگفت‌انگیز را ندارید، چه مدرکی دارید که به این باور منجر شده است؟ آیا در فقیری یا در خانواده‌ای از هم گسیخته بزرگ شده‌اید و فکر می‌کنید که هیچ کس نمی‌خواهد با کسی باشد که اینطور بزرگ شده است؟ آیا دچار ضربه‌های روحی واقعی شده‌اید و در نتیجه احساس می‌کنید ارزش دوست داشتن و قدردانی ندارید؟ یا شاید آخرین رابطه یا چهار رابطه شما به فاجعه ختم شده باشد و بنابراین دلیل می‌آورید که روابط خوب نیستید؟

 

Artistic painting Woman looking into mirror

اعتقاد به جذابیت



2. شواهد ضعیف و مبهم را زیر سوال ببرید و تصمیم بگیرید که آیا اصلاً مفید است یا خیر



یکی از ایده‌هایی که در کتاب الکترونیکی‌ام، سه ایده که می‌توانند زندگی شما را تغییر دهند، درباره آن صحبت می‌کنم، این است که آنچه را که برای شما مفید است، باور کنید. این بدان معنا نیست که شما باید خودتان را فریب دهید و باور کنید که ثروتمند هستید در حالی که واقعاً فقیر هستید و یک سری بدهی کارت اعتباری دارید. در واقع، اگر شرایط شما چنین باشد، چنین باوری نه درست است و نه مفید. برای باور آنچه برای شما مفید است، ابتدا باید حقایق موقعیت خود را از نحوه تفسیر آن حقایق جدا کنید.
ممکن است 100٪ درست باشد که شما در یک خانه خراب بزرگ شده‌اید و در گذشته روابط بسیار آسیب‌زا و فاجعه‌باری داشته‌اید. اما آیا لزوماً این بدان معناست که شما جذاب نیستید و شریک خوبی نخواهید بود؟ البته که نه.
می‌توانید بگویید که در واقع، این شما را به یک فرد بسیار جالب تبدیل می‌کند و اگر فقط کمی ‌آسیب‌پذیری نشان می‌دادید و کمی ‌در مورد آن صحبت می‌کردید، مردم می‌توانستند ببینند که شما یک فرد بسیار پیچیده و جذاب هستید که چیزهای بدی را پشت سر گذاشته‌اید و زندگی کرده‌اید. برای گفتن در مورد آن این بسیار جالب‌تر و جذاب‌تر از صحبت کردن در مورد برنامه تلویزیونی مورد علاقه شما است، اینطور نیست؟


3. بر شواهد عینی در زندگی خود تمرکز کنید



من قبلاً معتقد بودم که از نظر اجتماعی فردی بی دست و پا، مضطرب و غیرجذاب هستم. با این حال، چیز خنده‌دار این بود که من اینطور نبودم. من خیلی با مردم کنار آمدم. فقط از صحبت کردن با آنها وحشت داشتم. این اعتقاد غیرمنطقی را داشتم که مردم از من خوششان نمی‌آید مگر اینکه بتوانند به نحوی از من سود ببرند، و این تأثیر وحشتناکی داشت که فقط افرادی را به زندگی من دعوت می‌کرد که چیزی از من می‌خواستند. در نهایت، متوجه شدم که بسیاری از باورهای من در مورد مردم و اینکه چرا آنها مرا دوست دارند (یا دوستم ندارند) چیزهایی بود که در ذهنم ساخته بودم. به واقعیت مرتبط نبود و تجربیات واقعی که داشتم تقریبا همیشه مثبت بودند.
مشکل من این بود که این اعتقاد انتزاعی را پذیرفتم که وقتی همه شواهد واقعی در زندگی من این را تایید نمی‌کنند از نظر اجتماعی ناجور هستم. تغییر اعتقاد انتزاعی در مورد خودمان دقیقاً به این دلیل است که می‌توانند از واقعیت بسیار دور باشند. این لایه انتزاعی از این باورها در برابر تمام شواهد متقابل زندگی ما محافظت می‌کند. بنابراین هر چه یک باور انتزاعی‌تر باشد، برای ما سخت‌تر است که آن را از مغز خود بیرون بیاوریم.

 

                                     اگر می‌خواهید بدانید عشق برای زیستن کافی است یا نه اینجا را بخوانید

 


اگر به جای آن بر شواهد واقعی و ملموس زندگی خود تمرکز کنیم که در واقع از اعتقاد سالم در مورد خود حمایت می‌کند، در نهایت می‌توانیم جایگزین همه آن اعتقاد های ناسالم شویم. هر مدرک کوچکی مانند یک سنجاق در این باورهای بزرگ، بودار و غیرمفید است، و هر چه شواهد بیشتری پیدا کنیم، راحت‌تر می‌توانیم آن‌ها را از بین ببریم و همزمان شروع به ساختن اعتقاد سالم‌تری کنیم که واقعاً برای ما مفید است.
چندین دهه طول کشید تا جراحان تکنیک‌های ضدعفونی‌کننده مدرن را اتخاذ کنند که در نهایت جان میلیون‌ها و میلیون‌ها نفر را نجات داد. اما آنها این کار را کردند. آهسته اما مطمئناً این کار را کردند. آنها شروع به استریل کردن ابزارهای جراحی خود کردند، سپس دست‌های خود را شستند و دستکش پوشیدند، سپس لباس‌های استریل پوشیدند، شروع به تمیزتر نگه داشتن اتاق‌های عمل کردند و به بیماران یاد دادند که چگونه از زخم‌های خود مراقبت کنند.
امروزه روش‌های جراحی ضد عفونی کننده بدون تردید است. آنها یک واقعیت پزشکی هستند. همه آنها را باور می‌کنند. به همین ترتیب، می‌توانید به آرامی ‌تمام شواهد زندگی خود را که حول باورهای بزرگی است که می‌خواهید تغییر دهید، آزمایش کنید. تمام شواهد و مفروضات اساسی را در مورد آن شواهدی که اعتقاد شما را تقویت می‌کند، بیابید و بی وقفه شروع به زیر سوال بردن آنها کنید. سپس از ذهن خود خارج شوید و شروع به جستجوی تمام شواهد محکم در زندگی خود کنید که از اعتقاد سالم پشتیبانی می‌کند. در نهایت، از روند تغییر لذت ببرید. به آهستگی، اعتقاد اصلی شما می‌تواند برای بهتر شدن تغییر کند. آنها تقریباً خودشان این کار را انجام می‌دهند.

شما چاره‌ای نخواهید داشت جز اینکه این باور را بپذیرید که یک فرد سالم یا اجتماعی هستید، زیرا هر بار که بعد از یک تمرین عرق‌ریز، یک شیک پروتئینی را به صدا در می‌آورید یا یک خنده را با یک نفر به اشتراک می‌گذارید، شواهد چهره شما فریاد می‌زند. چیز کاملا غریبیه.

منبع: تیم محتوای آی خونه دار

از محصولات ما دیدن نمایید

آخرین مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت ، استفاده از سرویس ریکپچای گوگل الزامی است که منوط به خط مشی رازداری و شرایط استفاده گوگل است.

من با این قوانین موافقم.

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

فروشگاه
0 محصول سبد خرید
حساب کاربری من